روز سی ام تیر ماه هر سال روز بزرگداشت آیت الله کاشانی نامگذاری شده است.سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴ در تهران متولد شد . وی در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در تهران درگذشت، آیت الله کاشانی، مجتهد شیعه و فعال سیاسی در دهه ۲۰ و سالهای آغازین دهه ۳۰ بود.
سید ابولقاسم فرزند سید مصطفی پسر سید حسین کاشانی از مرجع تقلید، در ۱۲۶۴ به دنیا آمد. به دنبال تحصیلات اصلی و ثانویه، وی تهران را در سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی ترک کرد و به همراه پدرش به قصد انجام مراسم حج ابتدا به عراق و از آنجا به مکه عزیمت کرد و پس از انجام مناسک حج مجدداً به عتبات مقدسه مراجعت کرده و در نجف اشرف اقامت گزید. در نجف به تحصیلات مذهبی ادامه داد. ابولقاسم به همان خوبی میرزا خلیل تهرانی و آخوند ملا کاظم خراسانی از پدرش علم آموخت. گفته شده که او در سن جوانی ۲۵ سالگی مجتهد شد.
ضدیت آیت الله کاشانی در برابر انگلیس ریشه در رخداد اشغال بصره در نوامبر ۱۹۱۴ و کربلا و نجف در اواخر ۱۹۱۷ داشت.در جنگ جهانی اول موقعی که قوای انگلیس به عراق حمله کرد، علمای بزرگ برای دفاع فتوای جهاد دادند، نیروهای ملی به رهبری علما و از جمله پدر او و خود وی قیام کردند و این جهاد، چهارده ماه به طول انجامید. اگرچه در حوالی سالهای ۱۲۸۵ شمسی که جنبش مشروطه ایران شکل گرفت، او در وطن خویش حضور نداشت و بهطور مستقیم وارد نهضت نشد، ولی سمت مشاورت شخصیتی چون آخوند خراسانی را بر عهده داشت.[نیازمند منبع] هنگامی که قرارداد ۱۹۱۹ امضا شد، کاشانی با همکاری علمای بزرگ و عشایر عرب بر ضد این قرارداد قیام کرد و فتوای جهاد داد و علیه نیروهای استعماری اشغالگر به جنگ پرداخت و خود نیز با همدرس و همفکرش آیتالله خوانساری سلاح برداشته و به میدان جنگ رفتند. کاشانی علاوه بر اینکه عضو «هیئت عالی انقلابیون» بود، یکی از چهار عضو «کمیته عالی جنگ حکومت انقلاب» هم بود. این جنگ بیش از شش ماه طول کشید.
صادق زیباکلام مصرانه بر این باورند که کاشانی مستقیماً از انگلستان خط میگرفته و تمام قهرمان سازیهای وی را توسط حکومت جمهوری اسلامی، جز یک فریب بزرگ تاریخی نمیدانند.
در سال ۱۹۲۰ مردم عراق به رهبری میرزامحمدتقی شیرازی اقدام همهجانبهای را علیه اشغال کشورشان آغاز کردند. آیت الله کاشانی نیز در جریان انقلاب مردم عراق برای مبارزه با استعمار انگلستان درصدد بپا ساختن یک جنگ مسلحانه برآمد و به انتشار اعلامیه و جلب افکار عمومی پرداخت و عشایر را برای ورود به جبهههای نبرد مهیا کرد. سپس آیت الله کاشانی،به جنگ رفت و دوشادوش علما و میلیون عراقی به مبارزه پرداخت. اما دیری نپایید که انگلیسیها با نیروهای هوایی و زمینی خود شکست سختی بر نیروهای انقلابی وارد آوردند و بر عراق مسلط شدند و سر پرسی کاکس، کمیسر عالی انگلیس در بغداد تسلیم هفده نفر از سران انقلاب، از جمله کاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین کرد.
آیت الله کاشانی در جریان مبارزات ضداستعماری عراق در جبهههای سیاسی و نظامی بسیاری شرکت کرد. در پی مبارزات آیت الله کاشانی با انگلیس، حکم اعدام او غیاباً از مرکز فرماندهی انگلیسیها صادر شد و وی به ناچار در لباس مبدل کُردی، شبانه به سوی ایران حرکت کرد و پس از راهپیماییهای شبانه و عبور از مناطق صعبالعبور، در ۲ دی ۱۲۹۹ شمسی به مرزهای پشتکوه لرستان رسید.
پس از چندی به قصد تهران به سوی کرمانشاه رفت و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ شمسی، سه روز قبل از کودتای رضاخان به تهران رسید. در خیابان پامنار ساکن شد و مورد تجلیل و احترام مردم و اولیای امور وقت قرار گرفت.
به هنگام بازگشت، کاشانی مرد ۴۴ ساله ایی بود که ۲۸ سالش از زندگی اش را در تبعید گذرانید. در تهران، کاشانی به تحریک ضد انگلیسی در خاورمیانه و مصر ادامه داد. او از موافقان جمهوریخواهی رضاخان بهشمار میرفت و بر طبق گفته سید رضا زنجانی علیه مدرس و برای پهلوی میتینگی نیز برگزار کرده.
همچنین او که در آنزمان عضو مجلس مؤسسان بود، در حمایت از سلطنت رضاخان نطق پرشوری در مجلس ایراد نمود. در آبان ماه ۱۳۰۴،آیت الله کاشانی به نمایندگی مجلس مؤسسین انتخاب شد. او در ۲۱ آذر، رای به پایان حکومت قاجار و همزمان پایهگذاری سلطنت رضاشاه رای مثبت داد.
آیت الله کاشانی در موفقیت و همگانی شدن نهضت نقش عمدهای ایفا ساخت. موضعگیری آیت الله کاشانی در مورد ملی شدن صنعت نفت، روحانیون به نام را به نفع آن برانگیخت.
آقایان (خوانساری، محلاتی و شاهرودی) از جمله روحانیون دیگری بودند که به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برخاستند.آیت الله کاشانی، نقش فراوانی در به کنار زدن نخستوزیر(رزم آرا) داشت. او ارتباطاتی تنگاتنگ با فداییان اسلام و نواب صفوی داشت. پس از رزم آرا، ملی شدن نفت در مجلس به تصویب رسید و چند ماه بعد، دکتر مصدق مأمور تشکیل کابینه شد. با نخستوزیری مصدق، کاشانی طی پیامی که برای او فرستاد، مصدق را «برادر لایق و دانای» خود نامید و خوشحالی زایدالوصف خود را از نخستوزیری مصدق اینگونه ابراز کرد:
«یا هو، جناب آقای دکتر مصدق، پس از استعلام از مزاج شریف نمیدانم چگونه زحمات و فداکاریهای برادر کامکار و عزیزم را تقدیس کند. صبح وقتی نور چشمی آقا مصطفی خبرمسرت بخش رئیسالوزرایی حضرتعالی را آورد، من یقین حاصل کردم دعاها و التماسهای این خادم اسلام در پیشگاه پروردگار قادر متعال اجابت شدهاست و پیروزی و سعادت از آن ملت گردیدهاست. در ختم کلام جز اینکه سعادت و سلامت و موفقیت برادر لایق و دانای خود را از پیشگاه احدیت مسئلت نمایم، توقع دیگری ندارم ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی.»
در تاریخ بیست و یکم آذر ماه سال ۱۳۳۰ آیتالله کاشانی برای تأیید مصدق میتینگ بزرگی برپا ساخت، سخنرانان این اجتماع مخالفان دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. در ۲۳ دی ماه ۱۳۳۰ جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وکلای تهران معرفی کرد. آیتالله کاشانی نیز در ۱۸ بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد.زمانی که دولت مصدق در مضیقه اقتصادی قرار گرفت و اقدام به فروختن اوراق قرضه عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست کرد تا نسبت به خرید اوراق قرضه ملی اقدام کنند. آیتالله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آنها را به خرید اوراق تشویق کرد و گفت:
«امروز است آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال بعمل آید. خریداری اوراق قرضه بر ذمه آحاد ملت مسلمان است.»
نقطه عطف زندگی سیاسی کاشانی را میتوان در روز سی ام تیر ماه سال ۱۳۳۱ یافت. در رویداد سی ام تیرماه ، او با نخستوزیری قوام مخالفت کرد و با نامهای به دربار خواستار ادامه نخستوزیری دکتر مصدق شد. استعفای مصدق و آمدن قوام السلطنه، ملت را برانگیخت و کاشانی ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز ۳۰ تیر طی بیانیهای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه میافتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت:«به اعلی حضرت بگویید اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد شخصاً به خیابان خواهم رفت و دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیماً متوجه دربار خواهم کرد».
به دنبال اولین اعلامیه مخالفت آیتالله کاشانی با صدارت قوام، بازار تهران از ۲۶ تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداقل ۶۹ تن کشته و ۷۵۰ تن مجروح بر جای گذاشت. طرفداران مصدق، خیابانهای تهران و دیگر شهرستانها را قبضه کردند. حدود ظهر ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه با تلفن به مهندس رضوی، نماینده کرمان و نایب رئیس مجلس، اعلام کرد قوام معزول شد. به این ترتیب سرانجام با قیام پیروزمندانه مردم به رهبری آیتالله کاشانی در ظرف چند روز دولت قوام ساقط و در روز ۲۹ تیر ماه، دکتر مصدق پیروزمندانه بر مسند نخستوزیری ابقا شد.
علینقی عالیخانی در خاطرات خود راجع به اختلافات میان کاشانی و مصدق میگوید: «تا ۳۰ تیر که درواقع میشود آخرین سال حکومت مصدق، کاشانی نفوذ چندانی نداشت. مردم هم به خاطر هیجان ملی شدن نفت این را پذیرفته بودند اما در ۳۰ تیر بود که کاشانی عامل خیلی مهمی شد، یعنی برگشتن او خیلی اثر گذاشت که مردم بریزند توی خیابانها؛ البته اعضای حزب توده هم به خیابانها ریختند ولی کافی نبود. کاشانی مردم را ریخت توی خیابانها. این است که از آن به بعد کاشانی قدرت گرفت ولی دومرتبه میانه کاشانی و مصدق به هم خورد. مصدق یکی دوماه اول این جریان را تحمل کرد، بعد دومرتبه کاشانی را کنار گذاشت و بعد هم میانهشان به کلی به هم خورد. دومرتبه کاشانی رفت با دربار ساخت؛ به همین دلیل هم بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از طرف دربار با کاشانی خیلی با احترام رفتار میشد و وقتی هم بیمار شد، خیلی حواسشان به این بود که هر دکتری مایل است در اختیارش باشد، یعنی رابطه خوبی با آنها نگه داشته بود.»
گفته میشود کاشانی در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، یک روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد، طی نامهای خطاب به محمد مصدق ، خبر از وقوع یک کودتا میدهد. کاشانی در این نامه که برای نخستین بار در زمان سال 1357 در رساله ای به نام روحانیت و اسرار فاش نشده نهضت ملی شدن نفت ( به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی در اروپا) نشر یافت و بعد از انقلا نیر در سایر اسناد گسترش یافت.
حضرت نخستوزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دام اقباله:عرض میشود، اگر چه امکاناتی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرضورزیها و بوق و کرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کس میدانید که همِّ و غم در نگهداری دولت جنابعالی است، که خودتان به بقاء آن مایل نیستید.
از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید.
زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحتنظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سیام تیر عقبنشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را درگرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد؛ و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود، که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم، که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه میکنم با اظهار تمایل شما، سیدمصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت میفرستم، خدا به همه رحم بفرماید. ایام به کام باد.
برخی از محققین و سند شناسان تاریخ ماصر مانندنصرالله حدادی , ایرج افشار و مهدی مهدوی , غلامرضا نجاتی ، کاوه بیات , همایون کاتوزیان نسبت به اصالت این نامه ابراز تردید کرده و انر ا جعلی دانسته اند. بنا به نظر این محققین مواردی مانند عدم حضور ناصر خان قشقائی ، فونت و نوع چاپ ، تفاوت دست خط و عدم شماره شدن پاسخ آقای مصدق از جمله دلایل جعلی بودن این نامه است.
کاشانی در جواب روزنامهٔ المصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت: «خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او همچنین در مصاحبه با اخبارالیوم مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.» آیت الله کاشانی نه تنها تمامی زحمات دکتر مصدق را به زیر سؤال برد، که پا را فراتر گذاشته او را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت به وجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.» «مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
او در پاسخ به سؤال اخبار الیوم مبنی بر اینکه بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه».او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»