متن عکس کامل حدیث کساء
فایل صوتی حدیث شریف کساء با صدای استاد فانی

راهنمای دریافت هدیه رایگان برای خواندن حدیث کساء

پس از خواندن حدیث کساءدر 40 روز متوالی( فقط از همین صفحه ) به نیت تعجیل در فرج صاحب الزمان به شماره 09123788574 تماس بگیرید و هدیه دریافت نمایید

متن کامل عربی حدیث کساء
( حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها )

السلام علیک یا صاحب الزمان

بسم الله الرحمن الرحیم 

به نام خداوند بخشنده مهربان
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله،
قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَیّامِ
(جابر) گوید شنیدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در یکى از روزها
فَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْكَ السَّلامُ
و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام
قالَ: اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُكَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ
فرمود: من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم، گفتم: پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف
فَقَالَ یا فاطِمَةُ إیتینى بِالْكِساءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ، فَاَتَیْتُهُ بِالْكِساءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ
فرمود: اى فاطمه بیاور برایم كساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء یمانى را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم
وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلَالَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ
و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه شب چهارده
فَما كانَتْ اِلّا ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمّاهُ 
پس ساعتى نگذشت كه دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت سلام بر تو اى مادر 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى 
گفتم: بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه دلم گفت: مادرجان
فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللّهِ
من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گویا بوى جدم رسول خدا است
فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِساءِ
گفتم: آرى همانا جد تو در زیر كساء است پس حسن بطرف كساء رفت
وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللّهِ
و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من اذن مى دهى كه وارد شوم با تو در زیر كساء؟
فَقالَ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى
فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من 
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساءِ
اذنت دادم، پس حسن با آن جناب بزیر كساء رفت
فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمّاهُ 
ساعتى نگذشت كه فرزندم حسین وارد شد و گفت: سلام بر تو اى مادر 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى 
گفتم: بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم 
فَقالَ لى یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
فرمود: مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گویا بوى جدم رسول خدا (ص) است
فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساءِ
گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر كساء هستند
فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْكِساءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ
حسین نزدیك كساء رفته گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى كسى كه خدا او را برگزید 
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زیر كساء
فَقالَ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى
فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِساءِ
به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر كساء وارد شد
فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ 
در این هنگام ابوالحسن على بن ابی طالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ 
گفتم: و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤمنان 
فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللّهِ
فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است
 فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْكَ تَحْتَ الْكِساءِ
 گفتم: آرى این او است كه با دو فرزندت در زیر كساء هستند
فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا رَسُولَ اللّهِ
پس على نیز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا اذن مى دهى كه من نیز با شما در زیر كساء باشم؟
قالَ لَهُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِوائى
رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ عَلِىٌّ تَحْتَ الْكِساءِ
من به تو اذن دادم، پس على نیز وارد در زیر كساء شد
ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْكِساءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّهِ
در این هنگام من نیز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زیر كساء باشم؟
قالَ وَعَلَیْكِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْكِساءِ
فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نیز به زیر كساء رفتم
فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْكِساءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللّهِ بِطَرَفَىِ الْكِساءِ
و چون همگى در زیر كساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف كساء را گرفت
وَ اَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماءِ وَقالَ
و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود:
اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتى وَخَاصَّتى وَحَامَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَ دَمُهُمْ دَمى
خدایا اینانند خاندان من و خواص و نزدیكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است
یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ
مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد و به اندوه مى اندازد مرا هرچه ایشان را به اندوه در آورد
اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ
من در جنگم با هر كه با ایشان بجنگد و در صلحم با هر كه با ایشان درصلح است 
وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ
و دشمنم با هركس كه با ایشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ایشان را دوست دارد
اِنَّهُمْ مِنّى وَأنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَکاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ 
اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان 
وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً
و دور كن از ایشان پلیدى را و پاكیزه شان كن بخوبى
فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلائِكَتى وَ یا سُكّانَ سَماواتى
پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهایم
اِنّى ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً
براستى كه من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان
وَلا فَلَكاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْكاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْكِساءِ 
و نه فلك چرخان و نه دریاى روان و نه كشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این پنج تن، اینان كه در زیر كسایند 
فَقالَ الاَمینُ جِبْرائیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْكِساءِ
پس جبرئیل امین عرض كرد: پروردگارا كیانند در زیر كساء؟
فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها
خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند. آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش
فَقالَ جِبْرائیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الاَرْضِ لِاَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً
جبرئیل عرض كرد: پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى كه به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم
فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَهَبَطَ الأمینُ جِبْرائیلُ
خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم، پس جبرئیل امین به زمین آمد
وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ الأعْلى یُقْرِئُكَ السَّلامَ وَیَخُصُّكَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِكْرامِ 
و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اكرام مخصوص داشته 
وَیَقُولُ لَكَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضیئَةً
و مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند كه من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان
وَلا فَلَكاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْكاً یَسْرى اِلّا لِاَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ
و نه فلك چرخان و نه دریاى روان و نه كشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما
وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ
و به من نیز اذن داده است كه با شما در زیر كساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى؟
فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ
رسول خدا (ص) فرمود و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا
اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْرائیلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِساءِ
آرى به تو هم اذن دادم، پس جبرئیل با ما وارد در زیر كساء شد
فَقالَ لِاَبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْكُمْ یَقُولُ «اِنَّما یُریدُ اللَّهُ  لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً»
و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرماید: «حقیقت این است كه خدا مى خواهد پلیدى را از شما خاندان ببرد و پاكیزه كند شما را پاكیزگى كامل»
فَقالَ عَلِىٌّ لِاَبى یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ
على علیه السلام به پدرم گفت: اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن) ما در زیر كساء چه فضیلتى (و چه شرافتى) نزد خدا دارد؟
فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً
پیغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ
 كه ذكر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین
وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ
كه در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ایشان رحمت (حق)
وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا
و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند،
فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْكَعْبَةِ
على (كه این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار كعبه كه شیعیان ما نیز رستگار شدند
فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً
دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ
ذكر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین
وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلّا وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ
كه در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناكى باشد جز آنكه خدا اندوهش را برطرف كند
وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ
و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه خدا حاجتش را برآورد
فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة.
على گفت: بدین ترتیب به خدا سوگند ما كامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین سوگند به خدای کعبه که شیعیان ما نیز در دنیا و آخرت رستگار و سعادتمند شدند.

امروز دعای عهد با امام زمان (عج) خود را خوانده ای ؟

دانلود پوستر و عکس های حدیث کساء با بالاترین کیفیت

حدیث کساء

عکس متن حدیث کساء
عکس متن حدیث شریف کساء
متن عکس کامل حدیث کساء
عکس حدیث کساء کامل با کیفیت بالا
دانلود عکس حدیث کساء
عکس حدیث شریف کساء
عکس نوشته حدیث کساء
عکس نوشته حدیث کساء

امروز حدیث کساء خود را خوانده ای ؟

توجه ویژه امام زمان

آیت الله بهجت با توجه به اهمیت و عظمت حدیث کساء اعتقاد راسخ به این موضوع داشتند که حضرت ولی عصر (عج الله) عنایت ویژه ای به مجالس خواندن حدیث کساء دارند. این مرجع عالی قدر در طول سالیان دراز به صورت دائمی و گاهی اوقات همراه با خانواده این حدیث را قرائت می کردند.

دانلود فایل صورتی حدیث کساء

حدیث کساء

متن کامل ترجمه حدیث کساء :

از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله ، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضی از روزها و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود: من در بدنم سستی و ضعفی درک می کنم ، گفتم : پناه می دهم تو را به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف فرمود: ای فاطمه بیاور برایم کساء یمانی را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانی را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو می نگریستم و در آن حال چهره اش می درخشید همانند ماه شب چهارده 1

پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت سلام بر تو ای مادر گفتم : بر تو باد سلام ای نور دیده ام و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا است گفتم : آری همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف کساء رفت و گفت : سلام بر تو ای جد بزرگوار ای رسول خدا آیا به من اذن می دهی که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام ای فرزندم و ای صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت 2

ساعتی نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو ای مادر گفتم : بر تو باد سلام ای فرزند من و ای نور دیده ام و میوه دلم فرمود: مادر جان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا (ص)است گفتم آری همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو ای جد بزرگوار، سلام بر تو ای کسی که خدا او را برگزید آیا به من اذن می دهی که داخل شوم با شما در زیر کساء فرمود: و بر تو باد سلام ای فرزندم و ای شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد 3

در این هنگام ابوالحسن علی بن ابیطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو ای دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام ای اباالحسن و ای امیر مؤ منان فرمود: ای فاطمه من بوی خوشی نزد تو استشمام می کنم گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آری این او است که با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس علی نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو ای رسول خدا آیا اذن می دهی که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام ای برادر من و ای وصی و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم پس علی نیز وارد در زیر کساء شد، 4

در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو ای پدرجان ای رسول خدا آیا به من هم اذن می دهی که با شما در زیر کساء باشم ؟ فرمود: و بر تو باد سلام ای دخترم و ای پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر کساء رفتم 5

و چون همگی در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوی آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا اینانند خاندان من و خواص و نزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است می آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه می اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنی کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهای خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدی را و پاکیزه شان کن بخوبی 6

پس خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم براستی که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر بخاطر دوستی این پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند در زیر کساء؟ خدای عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند: آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش 7

جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن می دهی که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آری به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو ای رسول خدا، (پروردگار) علی اعلی سلامت می رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر برای خاطر شما و محبت و دوستی شما و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم پس آیا تو هم ای رسول خدا اذنم می دهی ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام ای امین وحی خدا آری به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوی شما وحی کرده و می فرماید: ((حقیقت این است که خدا می خواهد پلیدی (و ناپاکی ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگی کامل )) 8

علی علیه السلام به پدرم گفت : ای رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتی (و چه شرافتی ) نزد خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و برای آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علی (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، 9

دوباره پیغمبر فرمود: ای علی سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکی باشد جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکی جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، علی گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند. 10

ویدئو کامل عربی حدیث کساء
با صدای استاد فانی :

حدیث شریف کساء

حدیث شریف کساء

متن کامل ترجمه حدیث کساء به زبان انگلیسی :

From Fatima Zahra, peace be upon her, daughter of the Messenger of God, may God bless him and his family, Jabir says that I heard from Fatima Zahra that she said: My father, the Messenger of God, came to me during the day and said: Peace be upon you, Fatima. I replied: Peace be upon you. He said: I feel weakness in my body. I said: I seek refuge in God, my father, from weakness. He said: O Fatimah, bring me a Yemeni cloak and cover me with it. I brought a Yemeni cloak for her and she . I know that I was still looking at him while I was covered and now his face was shining and the night moon was fourteen.

So not an hour passed when I saw my son Hasan come in and said, “Peace be upon you, O mother.” I said, “Peace be upon you, O mother, I have seen light, and the fruit of my heart said: “Mother, I smell a pleasant smell in your presence, as if the smell of my grandfather is the Messenger of God.” I said, “Yes.” Indeed, your ancestor is under Kasa, so Hasan went to Kasa and said: Peace be upon you, O noble ancestor, O Messenger of God, do you give me permission to enter with you under Kasa? He said: Peace be upon you, my son, and owner of the pond, I gave you permission, so Hasan went with that gentleman to Bazir Kasa.

Not an hour passed when my son Hossein came in and said: Peace be upon you, mother. I said: Peace be upon you, my son, and I have seen the light and the fruit of my heart. (pbuh) I said yes, indeed your grandfather and your brother are under Kasa, Hussain went near Kasa and said: Peace be upon you, O noble ancestor, Peace be upon you, O one whom God has chosen, will you allow me to enter with you in the door Under Kasa, he said: Peace be upon you, my son, and the intercessor of my nation, I gave you permission, so he also entered under Kasa with the two of them.

At this time, Abul Hasan Ali Ibn Abi Talib entered and said: Peace be upon you, O daughter of the Messenger of God. Is he the Messenger of God? I said: Yes, he is the one who is under Kasa with your two children, so Ali also went to Kasa and said, “Peace be upon you, O Messenger of God, do you allow me to be under Kasa with you?” The Messenger of God said to him: And on you. Peace be upon you, my brother and guardian, caliph, and standard-bearer, I gave you permission, so Ali also entered under Kasa, 4

At this time, I also went to Kasa and said, “Peace be upon you, O Father, O Messenger of God, do you give me permission to be with you under Kasa?” He said: And peace be upon you, my daughter, and I gave you permission, so I also went under Kasa.

And when we all gathered under the kasa, my father, the Messenger of God, took both sides of the kasa and pointed to the sky with his right hand and said: O God, these are my family, my relatives, and my relatives. Their flesh is my flesh and their blood is my blood. Whatever hurts them hurts me. And it makes them sad, whatever makes them sad, I am in my war with whoever fights with them, and in my peace with whoever is at peace with them, and my enemy with whoever is enmity with them, and my friend with whoever loves them, these are mine. And I am one of them, so send your greetings, your blessings, your mercy, your forgiveness, and your pleasure on me and on them, and remove the filthiness from them and make them clean.

So God Almighty said: O My angels and O dwellers of My heavens, I did not create the firmament, nor the broad earth, nor the shining moon, nor the shining seal, nor the revolving sky, nor the flowing sea, nor the flowing ship, except for the friendship of these five The bodies of those who are under Kasa, then Jibreel Amin said: Lord, who are they under Kasa? God Almighty said: They are the family of Prophethood and the House of Messengership: They are Fatima, her father, her husband, and her two children.

Gabriel said: Lord, do you give me permission to descend to the earth so that I can be the sixth of them? God said: Yes, I gave you permission. Then Gabriel Amin came to the earth and said: Peace be upon you, O Messenger of God, (Lord) Ali Ala. He brings you health and gives you special greetings and honors and says: I swear by my honor and majesty that I did not create the firmament, nor the vast earth, nor the shining moon, nor the shining seal, nor the rotating sky, nor the flowing sea, nor the ship.

It is not for your sake and for your love and friendship, and he has also given me permission to be with you under the people, so do you also give me permission, O Messenger of God? The Messenger of God (peace be upon him) said, “Peace be upon you, O Amin, the revelation of God. Yes, I gave you permission too, so Gabriel entered with us under Kasa and said to my father: Indeed, God has revealed to you and says: (The truth is this. that God wants to remove filth (and impurity) from your family and purify you completely) 8

Ali (peace be upon him) said to my father: O Messenger of God, tell me, what virtue (and honor) does our sitting under the people have in the sight of God? The Prophet (pbuh) said: I swear by God who raised me as a prophet and chose me for the mission and saving (the people) that this news (and our story) should not be mentioned in the community and gathering of the people of the earth in which a group of Shiites And they will be our friends, except that mercy (truth) will be revealed to them, and the angels will cover them, and they will ask for forgiveness for them, until when they will be scattered far and wide. Ali (who heard this virtue) said: By this arrangement We were saved, and I swear by the Lord of the Kaaba that our Shiites were also saved, 9

The Prophet said again: O Ali, I swear to you that you rightly inspired me to prophethood and chose me for the mission and saving (the people). This news (and our story) should not be mentioned in the gathering and gathering of the people of the earth, where there are a group of Shiites and our friends, and in There should be no sadness among them except that God removes their sorrow, and no sadness except that God relieves their sorrow, and no needy person except that God fulfills their need. Ali said: By this, by God, we became successful and prosperous, and also by the Lord. Kaaba that our Shiites were also saved. 10

آداب خواندن حدیث کساء:

اگرچه در روایات معصومان شرائط و اداب خاصی برای تلاوت کردن حدیث کساء بیان نشده است، ولی در نظر داشتن شرائط عام جلسات دعا و توسل، که درهمان وضعیت گریه و خشوع و انقطاع از همه کس و همه چیز بسوی خدا است، میتواند بر تأثیر این توسل بیفزاید.

 

درصورتی که به شرائطی که بعضی از علما و بزرگان برای خواندن این حدیث بیان نموده اند توجه کنیم، در می یابیم که این شرائط از جمله اداب عمومی تلاوت کردن ادعیه و توسلات است واین احتمال وجود داردکه تجربیات آن عالم یا الهامات خاصی که به برخی شده، علت سفارش به بعضی از آداب خواندن حدیث کساء باشد. به عنوان مثال مرحوم آیت‌الله بهاء الدینی سفارش می کردند برای تلاوت کردن حدیث کساء چند نفر، پس از نماز مغرب وعشاء دور هم جمع شوند و ۱۴ هزار صلوات بفرستندو حدیث کساء را بخوانند و حاضران در جلسه را اطعام کنند.

متن کامل ترجمه حدیث کساء به زبان اسپانیایی :

Un documento auténtico de Jabir bin Abdullah Ansari, narrado de Fátima Zahra, que Dios la bendiga, hija del Mensajero de Dios, que Dios lo bendiga y le conceda paz, Jabir dijo: Escuché de Fátima Zahra que dijo: Mi padre, el Mensajero de Dios, vino a mí algunos días y me dijo: La paz sea contigo, oh Fátima. Yo respondí: La paz sea contigo. Él dijo: Siento debilidad y debilidad en mi cuerpo. Le dije: Busco refugio en Dios, mi padre, por debilidad y debilidad. Dijo: Oh Fátima, tráeme un manto yemení y cúbreme con él. Yo lo cubriré con un manto yemení. Lo traje y lo cubrí con él, y todavía lo estaba mirando. , y en ese momento su rostro brillaba como la luna de la decimocuarta noche.

Así que no pasó ni una hora cuando vi a mi hijo Hasan entrar y decir: “La paz sea contigo, oh madre”. Dije: “La paz sea contigo, oh madre. He visto la luz, y el fruto de mi corazón dijo : “Madre, huelo un olor agradable en tu presencia, como si el olor de mi abuelo fuera el Mensajero de Dios.” Le dije: “Sí, en efecto. Tu antepasado está bajo Kasa, entonces Hassan fue a Kasa y dijo: Paz Sea contigo, oh noble ancestro, Mensajero de Dios, ¿me darás permiso para entrar contigo bajo Kasa? Él dijo: La paz sea contigo, hijo mío, y oh dueño del estanque, te di permiso, así que Hasan fue a Zir Kasa con ese caballero.

No pasó una hora cuando mi hijo Hossein entró y dijo: La paz sea contigo, madre. Le dije: La paz sea contigo, hijo mío, y he visto la luz y el fruto de mi corazón. Dije que sí, de hecho tu abuelo y tu hermano están bajo Kasa. Hussain se acercó a Kasa y dijo: La paz sea contigo, oh noble ancestro, la paz sea contigo, aquel a quien Dios ha elegido. ¿Me permites entrar contigo bajo Kasa? Él dijo: Y la paz sea contigo, hijo mío e intercesor de mi nación, te di permiso, así que entró con esos dos bajo Kasa.

En ese momento, Abul Hasan Ali bin Abi Talib entró y dijo: La paz sea contigo, oh hija del Mensajero de Dios. Yo dije: Y la paz sea contigo, oh Abul Hasan, y oh Comandante de los Creyentes. Él dijo: Oh Fátima, huelo un olor agradable cerca de ti, como si fuera el olor de mi hermano y mi primo, el Mensajero de Dios. Dije: Sí, él es quien está bajo Kasa con tus dos hijos, así que Ali también fue a Kasa y dijo: “La paz sea contigo, oh Mensajero de Dios, ¿me permites estar bajo Kasa contigo?” El Mensajero de Dios le dijo: Y sobre ti. La paz sea contigo, mi hermano y mi sucesor, califa y abanderado, te di permiso, por lo que Ali también entró bajo Kasa.

En ese momento, también fui a Kasa y dije: “La paz sea contigo, oh Padre, oh Mensajero de Dios, ¿me permites estar contigo bajo Kasa?” Él dijo: Y la paz sea contigo, hija mía, y con mi cuerpo destrozado, te di permiso, así que también pasé bajo Kasa.

Y cuando todos nos reunimos bajo la copa, mi padre, el Mensajero de Dios, tomó ambos lados de la copa y señaló al cielo con su mano derecha y dijo: Oh Dios, estos son mi familia, mis parientes y mis parientes, su carne es mi carne y su sangre es mi sangre y me entristece lo que les entristece, estoy en mi guerra con quien pelea con ellos, y en mi paz con quien está en paz con ellos, y mi enemigo es con quien tiene enemistad con ellos, y mi amigo es con quien se les opone, le gusta que me pertenezcan y yo les pertenezco, así que envía tus bendiciones, tus bendiciones, tu amor, tu perdón y tu placer sobre mí y sobre mí. ellos, y quitad de ellos la inmundicia y purificadlos con bien.

Entonces Dios Todopoderoso dijo: Oh ángeles míos y habitantes de mis cielos, yo no creé el firmamento, ni la vasta tierra, ni la luna resplandeciente, ni el sello resplandeciente, ni el cielo que gira, ni el mar que fluye, ni el mar que fluye. nave, excepto por el bien de la amistad de estos cinco que están bajo Kasa, entonces Jibreel Amin dijo: Señor, ¿quiénes son ellos bajo Kasa? Dios Todopoderoso dijo: Ellos son la familia de la Profecía y la Profecía: Son Fátima, su padre, su esposo y sus dos hijos.

Gabriel dijo: Señor, ¿me darás permiso para descender a la tierra para poder ser el sexto de ellos? Dios dijo: Sí, te di permiso, entonces Gabriel Amin vino a la tierra y dijo: La paz sea contigo, Oh Mensajero de Dios, (Señor) Ali, que Dios te bendiga, te trae y te tiene en especial respeto y honor y dice: Juro por mi honor y majestad que no creé el firmamento, ni la vasta tierra, ni la brillante ni la luna, ni el sello brillante, ni el cielo que gira, ni el mar que fluye, ni el barco que fluye. ¿Es por tu bien y por tu amor y amistad que él me ha dado permiso para estar contigo bajo Kasa, así también me das permiso? ¿Me das permiso, oh Mensajero de Dios? El Mensajero de Dios (la paz sea con él) dijo: “La paz sea contigo, oh Amin, la revelación de Dios. Sí, también te di permiso, así que Gabriel entró con nosotros bajo Kasa y le dijo a mi padre: De hecho, Dios te ha revelado y te dice: (La verdad es que Dios quiere quitar la inmundicia (e impureza) de tu familia y purificarte por completo.

Ali (la paz sea con él) le dijo a mi padre: Oh Mensajero de Dios, dime, ¿qué virtud (y honor) tiene nuestro estar bajo el pueblo ante los ojos de Dios? El Profeta (PBUH) dijo: Juro por Dios, quien me crió como profeta y me eligió para la misión y la salvación (de la gente), que esta noticia (y nuestra historia) no debe mencionarse en una reunión de la gente de la tierra. en el cual un grupo de chiítas y amigos serán nosotros, excepto que la misericordia (verdad) les será revelada y los ángeles los cubrirán y pedirán perdón por ellos hasta que sean esparcidos por todas partes. Señor de la Kaaba que nuestros chiítas también se salvaron.

El Profeta dijo de nuevo: Oh Ali, te juro que me inspiraste correctamente a la profecía y me elegiste para ser profeta y salvar (al pueblo). Esta noticia (y nuestra historia) no debe mencionarse en una reunión del pueblo. de la tierra donde hay un grupo de chiítas y nuestros amigos y en No debe haber tristeza entre ellos excepto que Dios alivie su dolor, ni tristeza excepto que Dios alivie su dolor, ni necesidad excepto que Dios satisfaga su necesidad. Ali dijo: Por esto, por Dios, llegamos a ser exitosos y prósperos, y también por el Señor de la Kaaba, que nuestros chiítas también fueron salvos.

ویدئو کامل عربی حدیث کساء با صدای استاد فرهمند :

متن کامل عربی حدیث کساء همراه با ترجمه فارسی :

pnde avdt ;shM

بسم الله الرحمن الرحیم 
به نام خداوند بخشنده مهربان
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله،
قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَیّامِ
(جابر) گوید شنیدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در یکى از روزها
فَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْكَ السَّلامُ
و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام
قالَ: اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُكَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ
فرمود: من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم، گفتم: پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف
فَقَالَ یا فاطِمَةُ إیتینى بِالْكِساءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ، فَاَتَیْتُهُ بِالْكِساءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ
فرمود: اى فاطمه بیاور برایم كساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء یمانى را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم
وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلَالَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ
و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه شب چهارده
فَما كانَتْ اِلّا ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمّاهُ 
پس ساعتى نگذشت كه دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت سلام بر تو اى مادر 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى 
گفتم: بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه دلم گفت: مادرجان
فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللّهِ
من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گویا بوى جدم رسول خدا است
فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِساءِ
گفتم: آرى همانا جد تو در زیر كساء است پس حسن بطرف كساء رفت
وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللّهِ
و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من اذن مى دهى كه وارد شوم با تو در زیر كساء؟
فَقالَ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى
فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من 
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساءِ
اذنت دادم، پس حسن با آن جناب بزیر كساء رفت
فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمّاهُ 
ساعتى نگذشت كه فرزندم حسین وارد شد و گفت: سلام بر تو اى مادر 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤادى 
گفتم: بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم 
فَقالَ لى یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
فرمود: مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گویا بوى جدم رسول خدا (ص) است
فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساءِ
گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر كساء هستند
فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْكِساءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ
حسین نزدیك كساء رفته گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى كسى كه خدا او را برگزید 
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زیر كساء
فَقالَ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى
فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِساءِ
به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر كساء وارد شد
فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ 
در این هنگام ابوالحسن على بن ابی طالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا 
فَقُلْتُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ 
گفتم: و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤمنان 
فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً كَاَنَّها رائِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللّهِ
فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است
 فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْكَ تَحْتَ الْكِساءِ
 گفتم: آرى این او است كه با دو فرزندت در زیر كساء هستند
فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا رَسُولَ اللّهِ
پس على نیز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا اذن مى دهى كه من نیز با شما در زیر كساء باشم؟
قالَ لَهُ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِوائى
رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار
قَدْ اَذِنْتُ لَكَ، فَدَخَلَ عَلِىٌّ تَحْتَ الْكِساءِ
من به تو اذن دادم، پس على نیز وارد در زیر كساء شد
ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْكِساءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّهِ
در این هنگام من نیز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا
اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساءِ
آیا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زیر كساء باشم؟
قالَ وَعَلَیْكِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْكِساءِ
فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نیز به زیر كساء رفتم
فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْكِساءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللّهِ بِطَرَفَىِ الْكِساءِ
و چون همگى در زیر كساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف كساء را گرفت
وَ اَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماءِ وَقالَ
و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود:
اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتى وَخَاصَّتى وَحَامَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَ دَمُهُمْ دَمى
خدایا اینانند خاندان من و خواص و نزدیكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است
یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ
مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد و به اندوه مى اندازد مرا هرچه ایشان را به اندوه در آورد
اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ
من در جنگم با هر كه با ایشان بجنگد و در صلحم با هر كه با ایشان درصلح است 
وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ
و دشمنم با هركس كه با ایشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ایشان را دوست دارد
اِنَّهُمْ مِنّى وَأنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَکاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ 
اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان 
وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً
و دور كن از ایشان پلیدى را و پاكیزه شان كن بخوبى
فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلائِكَتى وَ یا سُكّانَ سَماواتى
پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهایم
اِنّى ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً
براستى كه من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان
وَلا فَلَكاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْكاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْكِساءِ 
و نه فلك چرخان و نه دریاى روان و نه كشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این پنج تن، اینان كه در زیر كسایند 
فَقالَ الاَمینُ جِبْرائیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْكِساءِ
پس جبرئیل امین عرض كرد: پروردگارا كیانند در زیر كساء؟
فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها
خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند. آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش
فَقالَ جِبْرائیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الاَرْضِ لِاَكُونَ مَعَهُمْ سادِساً
جبرئیل عرض كرد: پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى كه به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم
فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَهَبَطَ الأمینُ جِبْرائیلُ
خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم، پس جبرئیل امین به زمین آمد
وَقالَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ الأعْلى یُقْرِئُكَ السَّلامَ وَیَخُصُّكَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِكْرامِ 
و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اكرام مخصوص داشته 
وَیَقُولُ لَكَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضیئَةً
و مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند كه من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان
وَلا فَلَكاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْكاً یَسْرى اِلّا لِاَجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ
و نه فلك چرخان و نه دریاى روان و نه كشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما
وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ
و به من نیز اذن داده است كه با شما در زیر كساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى؟
فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ
رسول خدا (ص) فرمود و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا
اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْرائیلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِساءِ
آرى به تو هم اذن دادم، پس جبرئیل با ما وارد در زیر كساء شد
فَقالَ لِاَبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْكُمْ یَقُولُ «اِنَّما یُریدُ اللَّهُ  لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً»
و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرماید: «حقیقت این است كه خدا مى خواهد پلیدى را از شما خاندان ببرد و پاكیزه كند شما را پاكیزگى كامل»
فَقالَ عَلِىٌّ لِاَبى یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ
على علیه السلام به پدرم گفت: اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن) ما در زیر كساء چه فضیلتى (و چه شرافتى) نزد خدا دارد؟
فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً
پیغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ
 كه ذكر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین
وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ
كه در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ایشان رحمت (حق)
وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا
و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند،
فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْكَعْبَةِ
على (كه این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار كعبه كه شیعیان ما نیز رستگار شدند
فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً
دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ
ذكر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین
وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلّا وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ
كه در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناكى باشد جز آنكه خدا اندوهش را برطرف كند
وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ
و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه خدا حاجتش را برآورد
فَقالَ عَلِىٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة
على گفت: بدین ترتیب به خدا سوگند ما كامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین سوگند به خدای کعبه که شیعیان ما نیز در دنیا و آخرت رستگار و سعادتمند شدند.

مطابق با فرمایش حضرت رسول اکرم (صل الله) 

نقل حدیث کساء در مجلس شیعیان و دوستان اهل بیت منجر به نازل شدن رحمت خداوند و احاطه ملائکه بر آنها می شود. ملائکه برای شیعیان مجلس از خداوند بزرگ درخواست آمرزش و مغفرت می کنند. غم، اندوه و ناراحتی دوستان اهل بیت هم پس از شرکت در این مجلس برطرف می شود.

می 28, 2018
دعای مخصوص ماه رمضان

دعاهای روزهای ماه رمضان

دعاهای روزهای ماه رمضان دعای روز اول ماه رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن […]
می 27, 2018
اعمال شب های قدر

اعمال و ادعیه شب قدر

اعمال و ادعیه شب قدر دعای جوشن کبیر فضيلت و آداب روز قدر الإقبال ـ به نقل از هشام بن حكم ، از امام صادق : […]
می 27, 2018
دعای جوشن کبیر

دعای جوشن کبیر

متن دعای جوشن کبیر بسم الله الرحمن الرحیم سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ (همچنين ميتوان گفت) سُبْحانَکَ یا لا […]

Loading

آمار بازدید : 9,237