در این صفحه پیام های زیبای مهدوی و پیامک هایی برای امام زمان جمع آوری شده است.
کاش از دلبر نشانی داشتیم
بر سر کویش مکانی داشتیم
از برای مهدی صاحب الزمان
کاش در دل، جمکرانی داشتیم
اینجا کسی برای تو جا وا نمیکند
این خاک احترام به دریا نمیکند
نامت برای دفع بلا روی طاقچه است
ورنه کسی نگاه به آقا نمی کند . . .
چشمی که داشت تازگی از شبنم نگاه
در انتظار، با گذر لحظه شد عجین
پر شد تمام ظرف زمان بی حضور تو
پس کی ظهور می کنی ای منجی زمین . . .
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق، درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . .
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است . . .
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد . . .
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی
چه شود که کام جوید زلب تو کام جویی
شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت
من خشکِ لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
یک جمعه از شروع سحر با نبود تو
یک ریز تا نماز عشاء گریه می کنم . . .
دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه خیابان ماند . . .
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
رگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت . . .
دلبری داریم که از صاحب دلان دل می برد
غمزه ای مشکل گشا دارد که مشکل می برد
گر نقاب از چهره گیرد آن نگار نازنین
پرتو رخساره اش دلهای مایل می برد . . .
دلایل غیبت امام زمان
در کدامین شب کوفه باز خواهی گشت؟
در کدامین اوج
در کدامین عروج
چشم به راه آمدنت
در پس تمامی دریچه های زمین ایستاده ام . . .
امام زمان کیست
تمام عمر تو نظاره کردی و ما
ندیده ایم دمی آن جمال زیبا را . . .
آنکَس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهانش کند . . .
یک نفر گل می کند با جنگلی در کوله بار
نارون تنهای کوهستان نمی ماند عزیز
یک نفر فردا زمین را نورباران می کند
مهدی ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز . . .
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
که بتان فرو گذارند اساس خود نمایی . . .
من گریه می ریزم به پای جاده ات تا
آیینه کاری کرده باشم مقدمت را
اول ضمیر غائب مفرد کجایی؟
ای پاسخ آدینه های پر معما . . .
همه شب به شوق وصل رخ تو در انتظارم
نظری نما دل از تو خبری ندارد امشب
به لبم جان و به دل حسرت پیغام هنوز
کام او حاصل و من در طلب کام هنوز . . .
تا به کی وصف تورا گفتن و روی تو ندیدن
پرده بردار ز سیما، بابی انت و امی
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم زدیدگان سیاهت
تمام شهر و محل راسپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت . . .
تو جهانی و جهانی ز تو خرسند و خموش
به حقیقت که جهان با تو جهان خواهد بود . . .
دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست
بت روی تو پرستیم ملامت شنویم
بت پرستی اگر اینست که این مذهب ماست . . .
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
از بن هر مژه ام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد . . .
دلا بکوش مگر دامنش به دست آری
که وصل بی طلب و انتظار ممکن نیست . . .
من کیستم تا هر زمان، پیش نظر بینم تو را؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را . . .
چه انتظار عجیبی !!!
تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بیخیال نشستیم، نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم؛ خدا کند که بیایی
اگر تو را نداشتم فراق بی وصال بود حکایت جدائیم ز محضرت مدام بود، اگر تو را نداشتم
حسین سرورم نبود چگونه بی امام عشق، عشق را دوام بود
آقا بیا بخاطر باران ظهور کن
مارا از این هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه عشق می روی
از کوچه های خسته ما هم عبور کن
اللهم عجل لولیک الفرج
به تمنّای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت کون ومکان چشم به راه
رخ زیبای تو را یاسمن آینه به دست
قدّ رعنای تو را سرو جوان چشم به راه . . .
بازآ، دلم زگردش دوران شکسته است
چون کشتی از تهاجم طوفان شکسته است
آیینه خیال نهادم به پیش روی
دیدم که قلبم از غم هجران شکسته است . .
بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت
از انعکاس ساده رنگین کمان نوشت
این یک حقیقت است که بی تو بهار من
باید چهارفصلِ زمان را خزان نوشت . . .
تا بوده و هست نور خواهد تابید
تا سلسله حضور خواهد تابید
خورشید مه آلوده عالم یک روز
از پنجره ظهور خواهد تابید . .
سرخوش آن عیدی که آن بانی نور
از کنار کعبه بنماید ظهور
قلب ها را مهر هم عهدی زند
از حرم بانگ “انالمهدی” زند
او منتظر است که تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم
با گناهانی که از خود ساختیم
ما ظهورت را عقب انداختیم
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد
آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم
بی تو اینجا همه در حبس ابد، تبعیدند
سال ها هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را، همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ثانیه ها ، ساعت ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند
در شادی و غم به یادتان می مانیم
هر عید به یادتان دعا می خوانیم
آقای دلم! سید من! مهدی جان
ما«احسن حال» را شما می دانیم
از پشت نقابمان عیان کن ما را
آیینه عبرت جهان کن ما را
اینجا همه ادعای یاری داریم
یک جمعه بیا و امتحان کن ما را
زمستان خسته شد از بی بهاری
جهان می لرزد از این بی قراری
گمانم جمعه ای باقی نمانده
خدایا تا به کی چشم انتظاری
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتند غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد، جز برای فرج یار دعایی نکنیم
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند
دستانی که به خون آلوده است
گویند که انتظار ما بیهوده است
این همه لاف زن مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سال ها منتظر سیصد و اندی یار است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر، شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه بر می گردد
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بی قرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست
سؤالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر تو آمدی، من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در حضور تو بمیرم
روز ظهور تو چه سر افکنده می شوند
آنها که در دعای فرج کم گذاشتند
بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم
دل امام خویش را ز خود رضا کنیم
عزیز فاطمه، مهدی(ع) دلش پر ز خون است
بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم
کشتی نساز ای نوح!
طوفان نخواهد امد
بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید
باران نخواهد آمد
2,217 views