نامه های نهج البلاغه از بهترین و معتبرترین منابع شیعه است.تعداد نامه های نهج البلاغه ۷۹ نامه است . این نامه ها در موضوعات مهمی در زمینه سیاسی و اجتماعی هستند.
برای مشاهده صفحه نهج البلاغه کلیک نمایید.
جهت مشاهده نامه های ۳۰ تا ۵۳ نهج البلاغه با ترجمه فارسی کلیک نمایید.
جهت مشاهده نامه های ۵۳ تا ۷۹ نهج البلاغه با ترجمه فارسی کلیک نمایید.
نامه ۱ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( افشای ماهیت اصحاب جمل )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى أهل الکوفه عند مسیره من المدینه إلى البصره:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَهِ جَبْهَهِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِیَانِهِ: إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَیْهِ، فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ أُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ؛ وَ کَانَ طَلْحَهُ وَ الزُّبَیْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِیفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِیفُ، وَ کَانَ مِنْ عَائِشَهَ فِیهِ فَلْتَهُ غَضَبٍ؛ فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ] فَقَتَلُوهُ، وَ بَایَعَنِی النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ وَ لَا مُجْبَرِینَ، بَلْ طَائِعِینَ مُخَیَّرِینَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَهِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَهُ عَلَى الْقُطْبِ؛ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِیرِکُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ.
نامه اى از آن حضرت (ع) به مردم کوفه هنگام حرکتش از مدینه به بصره:
از بنده خدا، على، امیر المؤمنین به مردم کوفه که بزرگواران یاران و ارجمندان عرب اند. اما بعد. شما را از کار عثمان خبر مى دهم، به گونه اى که شنیدنش چون دیدن باشد: مردم بر او خرده گرفتند و من که مردى از مهاجران بودم، همواره خشنودى او را مى خواستم و کمتر سرزنش مى کردم. ولى طلحه و زبیر در باره او شیوه دیگر داشتند و آسانترین کارشان، تاختن بر او بود و نرمترین رفتارشان، رفتارى ناهموار بود. بناگاه، عایشه بى تأمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوریدند و کشتندش. آن گاه مردم با من بیعت کردند نه از روى اکراه یا اجبار، بل به رضا و اختیار.
بدانید که سراى هجرت [مدینه] مردمش را از خود راند و مردم نیز از آنجا رفتند. ناگاه، چون دیگى که بر آتش باشد، جوشیدن گرفت و فتنه سر برداشت. پس به سوى امیرتان بشتابید و اگر خدا خواهد، براى جهاد با دشمن، به پیش تازید.
نامه ۲ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( قدردانی از مجاهدت یاران )
و من کتاب له (علیه السلام) إلیهم بعد فتح البصره:
وَ جَزَاکُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ أَحْسَنَ مَا یَجْزِی الْعَامِلِینَ بِطَاعَتِهِ وَ الشَّاکِرِینَ لِنِعْمَتِهِ؛ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ دُعِیتُمْ فَأَجَبْتُم.
نامه اى از آن حضرت (ع) پس از فتح بصره به مردم کوفه نوشته است:
خداوند به شما مردم شهر از جانب خاندان پیامبرتان پاداش نیکو دهد، همان پاداش که به فرمانبران و سپاسگویان نعمتش مى دهد. شما شنیدید و اطاعت کردید، فراخوانده شدید و پاسخ دادید.
نامه ۳ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( نظارت دقیق بر کارگزاران )
و من کتاب له (علیه السلام) لِشُرَیح بن الحارث قاضیه:
وَ رُوِیَ أَنَّ شُرَیْحَ بْنَ الْحَارِثِ قَاضِیَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) اشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِکَ، فَاسْتَدْعَى شُرَیْحاً وَ قَالَ لَهُ: بَلَغَنِی أَنَّکَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُوداً؛ فَقَالَ لَهُ شُرَیْحٌ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ. قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: یَا شُرَیْحُ أَمَا إِنَّهُ سَیَأْتِیکَ مَنْ لَا یَنْظُرُ فِی کِتَابِکَ وَ لَا یَسْأَلُکَ عَنْ بَیِّنَتِکَ، حَتَّى یُخْرِجَکَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ یُسْلِمَکَ إِلَى قَبْرِکَ خَالِصاً. فَانْظُرْ یَا شُرَیْحُ لَا تَکُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَیْرِ مَالِکَ أَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیْرِ حَلَالِکَ؛ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْیَا وَ دَارَ الْآخِرَهِ. أَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ أَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَاباً عَلَى هَذِهِ النُّسْخَهِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ [بِالدِّرْهَمِ] بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ.
نامه اى از آن حضرت (ع) به قاضى اش شریح بن الحارث:
گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین (ع) در زمان او خانه اى خرید به هشتاد دینار. این خبر به على (ع) رسید. او را فرا خواند. و گفت: شنیده ام خانه اى خریده اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته اى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى. شریح گفت: چنین است یا امیر المؤمنین. على (ع) به خشم در او نظر کرد، سپس فرمود:
اى شریح، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد، تا از آنجا براندت و بى هیچ مال و خواسته اى به گورت سپارد.
پس، اى شریح، بنگر، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى، یا نقدى که بر شمرده اى از حلال به دست نیامده باشد. که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده اى و هم در آخرت. اما اگر آن گاه که این خانه را مى خریدى نزد من آمده بودى، برایت قباله اى مى نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم -و چه جاى بیش از آن- رغبت نمى کردى که به بهاى این خانه دهى.
نامه ۳ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( نکوهش آباد کردن دنیای فانی )
وَ النُّسْخَهُ هَذِهِ: هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ، اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِینَ وَ خِطَّهِ الْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَهٌ، الْحَدُّ الْأَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْآفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِی یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْمُصِیبَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِی وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَى الشَّیْطَانِ الْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ. اشْتَرَى هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَهِ وَ الدُّخُولِ فِی ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَهِ؛ فَمَا أَدْرَکَ هَذَا الْمُشْتَرِی فِیمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَکٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوکِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَهِ وَ مُزِیلِ مُلْکِ الْفَرَاعِنَهِ مِثْلِ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْیَرَ؛ وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَأَکْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَیَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ، إِشْخَاصُهُمْ جَمِیعاً إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ، إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ. شَهِدَ عَلَى ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْیَا.
و نسخه آن قباله چنین است:
این خانه اى است که بنده اى ذلیل، از مرده اى که براى کوچ کردن او را از جاى خود برانگیخته اند، خریده است. خانه اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان. این خانه را چهار حدّ است: حد نخستین، منتهى مى شود به آنجا که آفات کمین گرفته اند، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است، و حدّ سوم به خواهشهاى تباه کننده نفسانى، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر. و در آن از حد چهارم باز مى شود. خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده اى که اجل او را برانگیخته تا براندش، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است.
در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تُبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه ها ساخت و اندوخته ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند، مرده ریگى نهد.
همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى کنند، حاضر آورد. در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید. «در آنجا تبهکاران زیانمند شوند». عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند، به این رسند گواهى دهد.
نامه ۴ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( مقابله با سرکشان )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى بعض أمراء جَیشه:
فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَهِ فَذَاکَ الَّذِی نُحِبُّ؛ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ، فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ، وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ؛ فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِه.
نامه اى از آن حضرت (ع) به یکى از فرماندهان سپاهش:
اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى برند، به خلاف آنکه فرمانت نمى برند، برخیزى. و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى خیزد، بى نیاز باشى. زیرا، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى آید، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش، بهتر است از به یارى برخاستنش.
نامه ۵ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( سوء استفاده نکردن از پست و مقام )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى أشعث بن قیس عامل أذربیجان:
وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ؛ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَهٍ؛ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ؛ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ؛ وَ السَّلَام.
نامه اى از آن حضرت (ع) به اشعث بن قیس، عامل خود در آذربایجان نوشته است:
حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست، بلکه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى. یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى، مگر آنکه، دستورى به تو رسیده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند، عزّ و جلّ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى. امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم. و السلام.
نامه ۶ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( استدلال بر مشروعیت خلافت )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه:
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَهٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى؛ وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَهُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَهٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى، فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ، وَ السَّلَام.
نامه اى از آن حضرت (ع) به معاویه:
این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آن را که حاضر است، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد. شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند، کارشان براى خشنودى خدا بوده است، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر برتافت با او پیکار کنند، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند، گناه آنچه را خود متولى آن شده است.
اى معاویه، به جان خودم سوگند، که اگر به دیده خرد بنگرى، نه از روى هوا و هوس، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى. و السلام.
نامه ۷ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( جواب به یاوه گویی معاویه )
و من کتاب منه (علیه السلام) إلیه أیضا:
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَهٌ مُوَصَّلَهٌ وَ رِسَالَهٌ مُحَبَّرَهٌ، نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِکَ وَ أَمْضَیْتَهَا بِسُوءِ رَأْیِکَ، وَ کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ، وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.
وَ [مِنْ هَذَا الْکِتَابِ] مِنْهُ:
لِأَنَّهَا بَیْعَهٌ وَاحِدَهٌ، لَا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ وَ لَا یُسْتَأْنَفُ فِیهَا الْخِیَارُ، الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّی فِیهَا مُدَاهِن.
نامه اى دیگر از آن حضرت (ع) به معاویه:
اما بعد، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى. این نامه، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید. هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده. هذیانى در هم آمیخته، گم گشته و به خطا رفته است.
و از این نامه:
بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد. گزینش از سر گرفته نشود. هر که از بیعت بیرون رود، طعن زننده است، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد، منافق است.
نامه ۸ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( تهدید معاویه به جنگ یا بیعت )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى جریر بن عبد الله البجلی لَمّا أرسله إلى معاویه:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِذَا أَتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَهَ عَلَى الْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَهٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَهٍ؛ فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ، وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ، وَ السَّلَام.
نامه اى از آن حضرت (ع) به جریر بن عبد الله البجلى هنگامى که او را نزد معاویه فرستاده بود:
اما بعد. چون نامه من به تو رسد، معاویه را وادار که کارش را با ما یکسره کند و بخواه که به طور جزم تصمیم بگیرد. آن گاه مخیّرش کن میان جنگى که مردم را از خانه هایشان براند یا صلحى که به خوارى بپذیرد. اگر جنگ را اختیار کرد، همانند خودش عمل کن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختیار کرد، از او بیعت بستان. والسلام.
نامه ۹ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( حمایت بنی هاشم از رسالت پیامبر )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه:
فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَ اجْتِیَاحَ أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِیلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ؛ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ] حُرْمَتِهِ؛ مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ الْأَجْرَ، وَ کَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ الْأَصْلِ؛ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَیْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْفٍ یَمْنَعُهُ أَوْ عَشِیرَهٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکَانِ أَمْنٍ.
از نامه آن حضرت (ع) به معاویه:
قوم ما [قریش] آهنگ کشتن پیامبر ما کردند و خواستند که ریشه ما برکنند. پس در باره ما بارها نشستند و رأى زدند و بسا کارها کردند. از زندگى شیرین منعمان نمودند و با وحشت دست به گریبانمان ساختند. ما را وادار کردند که بر کوهى صعب زیستن گیریم، سپس، براى ما آتش جنگ افروختند. ولى خداوند خواسته بود که ما از آیین بر حق او نگهدارى کنیم و نگذاریم که کس به حریم حرمتش دست یازد.
در میان ما، آنان که ایمان آورده بودند، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان که ایمان نیاورده بودند از خاندان و تبار خود حمایت مى کردند. از قریشیان هر که ایمان مى آورد از آن آزار که ما گرفتارش بودیم در امان بود. زیرا یا هم سوگندى بود که از او دفاع مى کرد و یا عشیره اش به یاریش برمى خاست. به هر حال، از کشته شدن در امان بود.
نامه ۹ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( پیشگامی خاندان پیامبر در جهاد )
وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ، فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّهِ؛ فَقُتِلَ عُبَیْدَهُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَهُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَهَ، وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَهِ وَ لَکِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِیَّتَهُ [أُخِّرَتْ] أُجِّلَتْ. فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لَا یُدْلِی أَحَدٌ بِمِثْلِهَا، إِلَّا أَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ یَعْرِفُهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ.
چون کارزار سخت مى شد و مردم پاى واپس مى نهادند، رسول الله (صلى الله علیه و آله) اهل بیت خود را پیش مى داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشیر و نیزه مى نمود. چنانکه عبیده بن الحارث در روز بدر به شهادت رسید و حمزه در روز احد، و جعفر در جنگ موته. یکى دیگر بود که اگر خواهم نامش را بیاورم. او نیز چون آنان خواستار شهادت مى بود، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسید و مرگ او به تأخیر افتاد.
و شگفتا از این روزگار که مرا قرین کسى ساخته که هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دین سابقه اى چون سابقه من نبوده است. سابقه اى که کس را بدان دسترس نیست، مگر کسى ادعایى کند که من او را نمى شناسم و نپندارم که خدا هم او را بشناسد. در هر حال، خدا را مى ستایم.
نامه ۹ نهج البلاغه با ترجمه فارسی ( پاسخ رد به خونخواهی معاویه )
وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَهِ عُثْمَانَ إِلَیْکَ، فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ، فَلَمْ أَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَ لَا إِلَى غَیْرِکَ؛ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ، لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ لَا یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ، إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوءُکَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لَا یَسُرُّکَ لُقْیَانُهُ، وَ السَّلَامُ لِأَهْلِه.
و اما از من خواسته بودى که قاتلان عثمان را نزد تو فرستم، من در این کار اندیشیدم. دیدم براى من میسر نیست که آنها را به تو یا به دیگرى سپارم. به جان خودم سوگند، که اگر از این گمراهى باز نیایى و از تفرقه و جدایى باز نایستى، بزودى آنها را خواهى شناخت که تو را مى جویند و تو را به رنج نمى افکنند که در بیابان و دریا و کوه و دشت به سراغشان روى. البته تو در پى یافتن چیزى هستى که یافتنش براى تو خوشایند نیست و اینان کسانى هستند که دیدارشان تو را شادمان نخواهد کرد. سلام بر آنکه شایسته سلام باشد.
نامه ۱۰ نهج البلاغع با ترجمه فارسی ( نصایح امیر المومنین به معاویه )
و من کتاب له (علیه السلام) [إلى معاویه] إلیه أیضا:
وَ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلَابِیبُ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِینَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا؟ دَعَتْکَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْکَ فَأَطَعْتَهَا؛ وَ إِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لَا یُنْجِیکَ مِنْهُ [مُنْجٍ] مِجَنٌّ. فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَهَ الْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ وَ لَا تُمَکِّنِ الْغُوَاهَ مِنْ سَمْعِکَ؛ وَ إِلَّا تَفْعَلْ، أُعْلِمْکَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْکَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ. وَ مَتَى کُنْتُمْ یَا مُعَاوِیَهُ سَاسَهَ الرَّعِیَّهِ وَ وُلَاهَ أَمْرِ الْأُمَّهِ بِغَیْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لَا شَرَفٍ بَاسِقٍ؟ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ، وَ أُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادِیاً فِی غِرَّهِ الْأُمْنِیَّهِ، مُخْتَلِفَ الْعَلَانِیَهِ وَ السَّرِیرَهِ.
از نامه آن حضرت (ع) به معاویه:
چه مى کنى اگر این حجابهاى دنیوى، که خود را در آنها پوشیده اى، به کنارى روند دنیایى که آرایه هایش به زیبایى جلوه گرند و خوشیها و لذتهایش فریبنده است. دنیا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى، و تو را در پى خود کشید و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش کردى. چه بسا، بناگاه، کسى تو را از رفتن باز دارد، به گونه اى که هیچ سپرى تو را از آسیب او نرهاند. پس عنان بکش و از تاختن باز ایست، و براى روز حساب توشه اى برگیر، و براى رویارویى با حادثه اى که در راه است، دامن بر کمر زن، و به سخن گمراهان گوش فرامده. و اگر نکنى تو را از چیزى که از آن غافل مانده اى، مى آگاهانم. تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت. شیطانت به بند کشیده و آرزوى خویش در تو یافته است و اینک در سراسر وجود تو چون روح و خون در جریان است.
اى معاویه، از چه زمان شما زمامداران رعیّت و والیان امر امّت بوده اید و حال آنکه، نه در دین سابقه اى دیرین دارید و نه در شرف مقامى رفیع. پناه مى بریم به خدا از شقاوتى دامنگیر. و تو را بر حذر مى دارم از این که، همچنان، مفتون آرزوهاى خویش باشى و نهانت چون آشکارت نباشد.
نامه ۱۰ نهج البلاغه با ترجمه ( شجاعت امام علی (ع))
وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَیَّ وَ أَعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أَیُّنَا الْمَرِینُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ؛ فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَ أَخِیکَ وَ خَالِکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِکَ السَّیْفُ مَعِی وَ بِذَلِکَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّی. مَا اسْتَبْدَلْتُ دِیناً وَ لَا اسْتَحْدَثْتُ نَبِیّاً، وَ إِنِّی لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِی تَرَکْتُمُوهُ طَائِعِینَ وَ دَخَلْتُمْ فِیهِ مُکْرَهِینَ.
مرا به جنگ فراخواندى. مردم را به یکسو نه، خود به تن خویش به پیکار من آى. دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند که کدامیک از ما قلبش را زنگ گناه تیره کرده است و پرده غفلت بر دیدگانش افتاده.
من ابو الحسنم. کشنده نیاى تو و دایى تو و برادر تو، در روز بدر سرشان شکافتم. اکنون همان شمشیر با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى شوم. نه دین دیگرى برگزیده ام و نه پیامبرى نو. بر همان راه و روشى هستم که شما به اختیار ترکش کردید و به اکراه در آن داخل شدید.
نامه ۱۰ نهج البلاغه با ترجمه ( بهانه خونخواهی عثمان )
وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ، وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ، فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً؛ فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ، وَ کَأَنِّی بِجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ، وَ هِیَ کَافِرَهٌ جَاحِدَهٌ أَوْ مُبَایِعَهٌ حَائِدَهٌ.
پنداشته اى که براى خونخواهى عثمان آمده اى، مى دانى که خون عثمان در کجا ریخته شده، پس آن را از همان جا بطلب، اگر به خونخواهى او آمده اى. گویى چنان است که مى بینمت که چون جنگ بر تو دندان فرو برد، مى نالى آنسان، که شتران گرانبار از سنگینى بار خود مى نالند. و مى بینم که سپاهیانت درگیر و دار ضربتهاى پیاپى و حوادث دردناک و سرنگون شدنها مى نالند و مرا به کتاب خدا مى خوانند، حال آنکه، مشتى کافرند و منکر یا بیعت کرده و بیعت شکسته.
نامه ۱۱ نهج البلاغه با ترجمه ( آموزش فنون جنگی )
و من وصیه له (علیه السلام) وَصّى بها جَیشاً بعثَه إلى العدوّ:
فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِکُمْ فَلْیَکُنْ مُعَسْکَرُکُمْ فِی قُبُلِ الْأَشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ الْأَنْهَارِ، کَیْمَا یَکُونَ لَکُمْ رِدْءاً وَ دُونَکُمْ مَرَدّاً، وَ لْتَکُنْ مُقَاتَلَتُکُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَیْنِ، وَ اجْعَلُوا لَکُمْ رُقَبَاءَ فِی صَیَاصِی الْجِبَالِ وَ مَنَاکِبِ الْهِضَابِ، لِئَلَّا یَأْتِیَکُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَکَانِ مَخَافَهٍ أَوْ أَمْنٍ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَهَ الْقَوْمِ عُیُونُهُمْ وَ عُیُونَ الْمُقَدِّمَهِ طَلَائِعُهُمْ. وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّفَرُّقَ، فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِیعاً وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِیعاً، وَ إِذَا غَشِیَکُمُ اللَّیْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّهً، وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَهً.
سفارشى از آن حضرت (ع) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى فرستاد:
چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع. و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو. و دیده بانها بر سر کوهها و تپه ها بگمارید تا مباد، که دشمن از جایى که مى ترسید یا خود را در امان مى دانید، بناگاه، بر شما تاخت آورد. بدانید که مقدمه لشکر، همان چشمان لشکر است، و چشمان مقدمه، طلایه داران هستند.
از پراکندگى بپرهیزید. چون فرود مى آیید همه فرود آیید، و چون کوچ مى کنید همه کوچ کنید. هنگامى که شب در رسید، نیزه ها را گرداگرد خود قرار دهید. به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.
نامه ۱۲ نهج البلاغه با ترجمه ( دستوراتی برای پیش از جنگ )
و من وصیه له (علیه السلام) وَصّى بها معقل بن قیس الریاحی حین أنفذه إلى الشام فی ثلاثه آلاف مقدِّمه له:
اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لَا بُدَّ لَکَ مِنْ لِقَائِهِ وَ لَا مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ؛ وَ لَا تُقَاتِلَنَّ إِلَّا مَنْ قَاتَلَکَ، وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ، وَ لَا تَسِرْ أَوَّلَ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَکَناً وَ قَدَّرَهُ مُقَاماً لَا ظَعْناً، فَأَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَکَ، فَإِذَا وَقَفْتَ حِینَ یَنْبَطِحُ السَّحَرُ أَوْ حِینَ یَنْفَجِرُ الْفَجْرُ فَسِرْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ. فَإِذَا لَقِیتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِکَ وَسَطاً وَ لَا تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ یُرِیدُ أَنْ یُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَ لَا تَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ یَهَابُ الْبَأْسَ، حَتَّى یَأْتِیَکَ أَمْرِی. وَ لَا یَحْمِلَنَّکُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم.
به معقل بن قیس الریاحى فرمود، آن گاه که او را به سه هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى فرستاد:
از خدایى که بناچار، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى، بترس. جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد. و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت در آور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر. و مرکبها را خسته مدار، و در آغاز شب، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده. و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر. به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور. و چون برآسودى، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده -به برکت خداوندى- حرکت کن.
هرگاه با دشمن رویاروى شدى، خود در میانه لشکرت قرار گیر. و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد. کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى، جنگ را بیاغازى.
نامه ۱۳ نهج البلاغه با ترجمه ( ویژگی های فرماندهان شایسته )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى أمیرَین من أمراء جَیشه:
وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکُمَا وَ عَلَى مَنْ فِی حَیِّزِکُمَا مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا یُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ، وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ، وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ.
از نامه آن حضرت (ع) به دو تن از امیران لشکرش:
من، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم. به سخنش گوش دهید و فرمانش برید. او را زره و سپر خود قرار دهید. زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند، شتاب مى ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد، درنگ مى کند.
نامه ۱۴ نهج البلاغه با ترجمه ( اخلاق اسلامی در جنگ )
و من وصیه له (علیه السلام) لعَِسکره قبلَ لقاء العدوّ بصفّین:
لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّهٍ، وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّهٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِمْ؛ فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِیمَهُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ، وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ، وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَهَ فِی الْجَاهِلِیَّهِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَهِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه.
سفارشى از آن حضرت (ع) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین:
با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را، که حجت با شماست. و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان.
هرگاه، به اذن خدا، روى به هزیمت نهادند، کسى را که پشت کرده و مى گریزد، مکشید و آن را که از پاى افتاده است، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هرچند، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند. که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف. حتى در زمانى که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم. در زمان جاهلیت، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى کرد او را و فرزندانش را، که پس از او مى آمدند، عیب مى کردند و سرزنش مى نمودند.
نامه ۱۵ نهج البلاغه با ترجمه ( دعای قبل از جنگ )
و من دعاء له (علیه السلام) کان یقول إذا لَقی العدوَّ مُحارباً:
اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَ مُدَّتِ الْأَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِ الْأَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ وَ أُنْضِیَتِ الْأَبْدَانُ؛ اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ؛ اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَهَ نَبِیِّنَا وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا؛ رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ.
هنگامى که آن حضرت (علیه السلام) به عزم جنگ، با دشمن روبرو مى شد چنین مى فرمود:
بار خدایا، دلها به تو نزدیک شده و گردنها به سوى تو کشیده شده و چشمها به درگاه تو خیره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گردیده. بار خدایا، کینه هاى پنهان آشکار گشته و دیک کینه ها به جوشش آمده. بار خدایا، به تو شکوه مى کنم، نبودن پیامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراکندگى خواستهایمان را. «اى پروردگار، ما میان ما و قوم ما بحق راهى بگشا که تو بهترین راهگشایان هستى»
نامه ۱۶ نهج البلاغه با ترجمه ( برخورد کوبنده با دشمن )
و کان یقول (علیه السلام) لأصحابه عند الحَرب:
لَا تَشْتَدَّنَّ عَلَیْکُمْ فَرَّهٌ بَعْدَهَا کَرَّهٌ وَ لَا جَوْلَهٌ بَعْدَهَا حَمْلَهٌ، وَ أَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا وَ [وَطِّنُوا] وَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا، وَ اذْمُرُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِیِّ وَ الضَّرْبِ الطِّلَحْفِیِّ، وَ أَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ. [وَ] فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوه.
هنگام جنگ به یاران خود مى فرمود:
بر شما گران نیاید، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد، یا واپس نشستنى که از پى آن حمله اى بود. حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید. همواره آزمند آن باشید که نیزه هایتان تن ها را بشکافد و ضربتهایتان سخت و کشنده باشد. آوازها را در سینه ها حبس کنید، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى کند.
سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، که اینان اسلام را نپذیرفته اند بلکه تسلیم شده اند. و کفر را در دل نهان داشته اند و چون یارانى بیابند، آشکارش سازند.
نامه ۱۷ نهج البلاغه با ترجمه ( برتری همه جانبه امام بر معاویه )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه جواباً عن کتاب منه إلیه:
وَ أَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامَ، فَإِنِّی لَمْ أَکُنْ لِأُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ أَمْسِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَکَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِیَتْ، أَلَا وَ مَنْ أَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ أَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ؛ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ، فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ وَ لَیْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَهِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَکَذَلِکَ نَحْنُ وَ لَکِنْ لَیْسَ أُمَیَّهُ کَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْیَانَ کَأَبِی طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ وَ لَا الْمُحِقُّ کَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ کَالْمُدْغِلِ، وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ یَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ.
از نامه آن حضرت (ع) در پاسخ نامه معاویه:
شام را از من مى خواهى و من چیزى را که دیروز از تو منع مى کرده ام امروز به تو نخواهم داد.
امّا این که مى گویى که جنگ، عرب را خرد و تباه کرد و اکنون او را جز نیم نفسى نمانده است، بدان که هر کس که در راه حق کشته شده به بهشت رفته و هر که در راه باطل جان باخته به جهنم.
اما این سخن تو که ما در جنگ و مردان جنگى برابریم، نه چنین است. تو اهل شکى و من مرد یقینم. و آن قدر که مردم شام به دنیا آزمندند، بیشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته اند.
اما این سخنت که گویى، ما فرزندان عبد مناف هستیم، آرى ما نیز چنین هستیم، ولى امیه کجا و هاشم کجا حرب کجا و عبد المطلب کجا ابو سفیان کجا و ابو طالب کجا مهاجر در راه خدا را با آزاد کرده چه نسبت. و آنکه نسبى صریح و آشکار دارد، با آنکه خود را به خاندانى بسته است، هرگز برابر نباشد. آنکه بر حق است همتاى آنکه بر باطل است نبود، و مؤمن کجا و دغلکار کجا؟ و چه بد فرزندى است، آنکه پیرو پدرانى است که همه در دوزخ سرنگون شده اند.
نامه ۱۷ نهج البلاغه با ترجمه ( اسلام اجباری معاویه )
وَ فِی أَیْدِینَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّهِ الَّتِی أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِیزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِیلَ؛ وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِی دِینِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّهُ طَوْعاً وَ کَرْهاً، کُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِی الدِّینِ إِمَّا رَغْبَهً وَ إِمَّا رَهْبَهً، عَلَى حِینَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ؛ فَلَا تَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیکَ نَصِیباً وَ لَا عَلَى نَفْسِکَ سَبِیلًا، وَ السَّلَامُ.
افزون بر اینها، ما را فضیلت نبوّت است که به نیروى آن عزیزان را ذلیل کردیم و ذلیلان را نیرو و توان بخشیدیم. هنگامى که خداوند عرب را گروه گروه به دین خود در آورد و این امت برخى برضا اسلام آورد و برخى بکراهت، شما از آن گروه بودید که اگر اسلام را پذیرفتند یا به سبب رغبت به دنیا بود یا از بیم جان. و این به هنگامى بود که پیشى گرفتگان به سبب پیشى گرفتنشان، به پیروزى رسیده بودند و مهاجران، نخستین نصیب خود از فضیلت برده بودند. پس شیطان را از خود بهره مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منماى.
نامه ۱۸ نهج البلاغه با ترجمه ( نیکی و مدارا با مردم )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى عبد الله بن عباس و هو عامله على البصره:
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَهَ مَهْبِطُ إِبْلِیسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَهَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ. وَ قَدْ بَلَغَنِی تَنَمُّرُکَ لِبَنِی تَمِیمٍ وَ غِلْظَتُک عَلَیْهِمْ، وَ إِنَّ بَنِی تَمِیمٍ لَمْ یَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ یُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِی جَاهِلِیَّهٍ وَ لَا إِسْلَامٍ، وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّهً وَ قَرَابَهً خَاصَّهً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِیعَتِهَا. فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَکَ اللَّهُ فِیمَا جَرَى عَلَى [یَدِکَ وَ لِسَانِکَ] لِسَانِکَ وَ یَدِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ، فَإِنَّا شَرِیکَانِ فِی ذَلِکَ؛ وَ کُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّی بِکَ، وَ لَا یَفِیلَنَّ رَأْیِی فِیکَ، وَ السَّلَامُ.
از نامه آن حضرت (ع) به ابن عباس، عامل او در بصره:
بدان، که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کشتگاه فتنه ها و آشوبها. پس، مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهایشان بگشاى.
به من خبر رسیده که با بنى تمیم بدخویى و درشتى کرده اى. از میان بنى تمیم ستاره اى غروب نکرد، مگر آنکه در میان آنها ستاره دیگرى طلوع نمود. در جاهلیت و اسلام، در کینه جویى، کس همانند آنها نبوده است. ایشان را با ما پیوند خویشاوندى و قرابت خاص است، که اگر آن را مراعات کنیم، پاداش یابیم و اگر نکنیم، مرتکب گناه شده ایم.
پس اى ابو العباس خدایت رحمت کناد، در آنچه از نیکى و بدى بر دست تو جارى مى شود، مدارا کن، که ما هر دو در آن شریکیم و چنان باش که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه ام در باره تو بد نگردد.
نامه ۱۹ نهج البلاغه با ترجمه ( میانه روی در رفتار با غیرمسلمانان )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى بعض عُمّاله:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَهً وَ قَسْوَهً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَهً؛ وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَ لَا أَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ؛ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّهِ، وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَهِ وَ الرَّأْفَهِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
نامه اى از آن حضرت (ع) به یکى از عاملانش:
اما بعد. دهقانان شهر تو، از درشتخویى و سخت دلیت شکایت کرده اند که ایشان را تحقیر مى کنى و برایشان ستم روا مى دارى. نگریستم و دیدم که آنان هنوز مشرک اند و سزاوار آن نیستند که به خود نزدیکشان سازى و چون در پناه اسلام اند نشاید که آنان را برانى یا برایشان ستم روا دارى. پس شعار خود ساز، درشتى کردن را آمیخته به نرمخویى. و روشى پیش گیر، میان شدت و رأفت. گاه آنها را به خود نزدیک نماى و گاه از خود دور دار، اگر خدا خواهد.
نامه ۲۰ نهج البلاغه با ترجمه ( برخورد قاطع با متخلف )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى زیاد ابن أبیه و هو خلیفهُ عامِله عبد الله بن عباس على البصره و عبد الله عامل أمیر المؤمنین (علیه السلام) یومئذ علیها و على کُوَر الأهواز و فارس و کرمان و غیرها:
وَ إِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِی أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئاً صَغِیراً أَوْ کَبِیراً، لَأَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّهً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ، ثَقِیلَ الظَّهْرِ، ضَئِیلَ الْأَمْرِ؛ وَ السَّلَام.
از نامه آن حضرت (ع) این نامه را به زیاد بن ابیه نوشته است که از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى راند و ابن عباس خود از جانب على (ع) فرمانروایى اهواز و فارس و کرمان را داشت:
به خدا سوگند مى خورم، سوگندى راست که اگر به من خبر رسد که در غنایم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کرده اى، چنان بر تو سخت گیرم که کم مایه مانى و بار هزینه عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى. و السلام.
نامه ۲۱ نهج البلاغه با ترجمه ( پرهیز از اسراف و ذخیره برای آخرت )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى زیادٍ أیضاً:
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَداً، وَ أَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ؛ أَتَرْجُو أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِینَ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِینَ؟ وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعِیمِ [أَنْ تَمْنَعَهُ] تَمْنَعُهُ الضَّعِیفَ وَ الْأَرْمَلَهَ، أَنْ یُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِینَ؟ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِیٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَ السَّلَامُ.
نامه اى از آن حضرت (ع) نیز به زیاد:
از زیاده روى بپرهیز و میانه روى پیشه کن. امروز به فکر فردایت باش. از مال به قدر نیازت نگه دار و آنچه افزون آید، پیشاپیش براى روزى که بدان نیازمند گردى، روانه دار.
آیا امید آن دارى که خداوندت پاداش متواضعان دهد، در حالى که، در نزد او از متکبران هستى. آیا در حالى که، خود در ناز و نعمت فرو رفته اى و آن را از ناتوانان و بیوه زنان دریغ مى دارى، طمع در آن بسته اى که ثواب صدقه دهندگانت دهند. آدمى به آنچه پیشاپیش فرستاده، پاداش بیند و بر سر آن رود که از پیش روانه داشته. والسلام.
نامه ۲۲ نهج البلاغه با ترجمه ( پرهیز از غم و شادی در دنیا )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى عبد الله بن العباس رحمه الله تعالى و کان عبد اللّه یقول: «ما انتفعتُ بکلام بعد کلام رسول الله صلى اللّه علیه و آله، کإنتفاعی بهذا الکلام!»:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَ یَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ؛ فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا؛ وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْیَاکَ فَلَا تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَیْهِ جَزَعاً، وَ لْیَکُنْ هَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْت.
نامه اى از آن حضرت (ع) این نامه را به ابن عباس نوشته، و او مى گفت که پس از سخن رسول الله (ص) از هیچ سخنى بدین پایه سود نبرده ام:
اما بعد. گاه آدمى را دست یافتن به چیزى که براى او مقدّر بوده، شادمان مى سازد، و گاه از دست دادن چیزى که دست یافتن به آن برایش مقدر نبوده است، غمگین مى کند. پس باید شادمانى تو به چیزى باشد که براى آخرتت به دست آورده اى، و اندوهت به چیزى باشد که از آخرتت از دست داده اى. به آنچه از دنیا به دست آورده اى فراوان شادى مکن، و بر آنچه از دنیایت از دست مى دهى، تأسف مخور و زارى منماى. و باید همه همّ تو منحصر به کارهاى پس از مرگ باشد.
نامه ۲۳ نهج البلاغه با ترجمه ( وصیت امیرالمومنین هنگام شهادت )
و من کلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبیل الوصیه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله:
وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً، وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَهٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ؛ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَهٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَهٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ. وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ، وَ مَا کُنْتُ إِلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.
[قال السید الشریف رضی الله عنه: أقول و قد مَضى بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب إلا أن فیه هاهنا زیاده أوجبَت تکریرُه].
هنگامى که ابن ملجم، لعنه الله علیه، او را ضربت زد، کمى پیش از وفاتش این وصیت را بیان فرمود:
شما را وصیت مى کنم که به خدا هیچ شرک میاورید و سنت محمد (صلى الله علیه و آله) را ضایع مگذارید و این دو ستون را همواره برپاى دارید، تا کسى را یاراى نکوهش شما نباشد.
من دیروز یار و مصاحب شما بودم و امروز مایه عبرت شما هستم و فردا از میان شما مى روم. اگر زنده بمانم، خود اختیار خون خود را دارم و اگر بمیرم، مرگ میعادگاه من است. اگر عفو کنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو کنید: «آیا دوست ندارید که خدا بیامرزدتان».
به خدا سوگند، چون بمیرم، چیزى که آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا کسى که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم که به طلب آب مى رود و آب مى یابد. «آنچه نزد خداوند است براى نیکان بهتر است.»
سید رضی مى گوید: بعضى از این سخنان پیش از این در خطبه ها گذشت ولى در اینجا چیزهایى افزون شده که تکرار آن را سبب مى شد.
نامه ۲۴ نهج البلاغه با ترجمه ( وصیت امیرالمومنین در اموال شخصی )
و من وصیه له (علیه السلام) بما یعمل فی أمواله کتبَها بعد مُنصرفه من صفین:
هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ فِی مَالِهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِیُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّهَ وَ یُعْطِیَهُ بِهِ الْأَمَنَهَ.
مِنْهَا: فَإِنَّهُ یَقُومُ بِذَلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ یَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَیْنٌ حَیٌّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَ أَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ، وَ إِنَّ لِابْنَیْ فَاطِمَهَ مِنْ صَدَقَهِ عَلِیٍّ مِثْلَ الَّذِی لِبَنِی عَلِیٍّ وَ إِنِّی إِنَّمَا جَعَلْتُ الْقِیَامَ بِذَلِکَ إِلَى ابْنَیْ فَاطِمَهَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ قُرْبَهً إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ تَکْرِیماً لِحُرْمَتِهِ وَ تَشْرِیفاً لِوُصْلَتِهِ. وَ یَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِی یَجْعَلُهُ إِلَیْهِ أَنْ یَتْرُکَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَ یُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَیْثُ أُمِرَ بِهِ وَ هُدِیَ لَهُ وَ أَلَّا یَبِیعَ مِنْ أَوْلَادِ نَخِیلِ هَذِهِ الْقُرَى وَدِیَّهً حَتَّى تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً. وَ مَنْ کَانَ مِنْ إِمَائِی اللَّاتِی أَطُوفُ عَلَیْهِنَّ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِیَ حَامِلٌ فَتُمْسَکُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِیَ مِنْ حَظِّهِ فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِیَ حَیَّهٌ فَهِیَ عَتِیقَهٌ قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ وَ حَرَّرَهَا الْعِتْقُ.
[قال الشریف قوله (علیه السلام) فی هذه الوصیه «و ألا یبیع من نخلها ودیه» الودیه الفسیله و جمعها ودی. و قوله (علیه السلام) حتى تشکل أرضها غراسا هو من أفصح الکلام و المراد به أن الأرض یکثر فیها غراس النخل حتى یراها الناظر على غیر تلک الصفه التی عرفها بها فیشکل علیه أمرها و یحسبها غیرها].
وصیتى از آن حضرت (ع) که پس از او با اموالش چه کنند. آن را هنگامى که از صفین باز مى گشت نوشته است:
این وصیتى است که بنده، خدا، على بن ابی طالب، امیر المؤمنین، در باره دارایى خود بدان فرمان داده است. براى خشنودى خداوند تا او را به بهشت برد و در سراى امن خود فرود آورد.
از این وصیت:
حسن بن على به انجام دادن این وصیت قیام مى کند. خود از دارایى من هزینه مى کند آنسان، که شایسته است، و از آن انفاق مى کند آنسان، که شایسته است. اگر براى حسن حادثه اى پیش آید و حسین زنده باشد، او کار را بر عهده خواهد گرفت و وصیتم را مانند برادرش به انجام خواهد رسانید.
نصیب دو پسر فاطمه از صدقه على همان مقدار است که دیگر فرزندان على را. و اگر پسران فاطمه را براى این کار تعیین کرده ام، براى خشنودى خدا و تقرب به رسول الله (ص) و پاس حرمت و شرف خویشاوندى اوست.
و با کسى که این کار را بر عهده دارد، شرط مى کنم که اصل مال را به همان گونه که هست باقى گذارد و از ثمره آن هزینه کند، به شیوه اى که بدان مأمور شده و راهنمایى گشته است. دیگر این که، نهالهاى نخلهاى آن قریه ها را نفروشد تا به قدرى فراوان گردند که شناختن نخلستانها براى کسى، که آنها را پیش از این دیده است، دشوار باشد.
از کنیزان من هر که با او همبستر بوده ام و صاحب فرزندى باشد یا فرزندى در شکم داشته باشد، به فرزندش واگذار مى شود و مادر بهره فرزند است. اگر فرزندش بمیرد و او زنده باشد آزاد مى شود و نام کنیز از او برداشته مى شود و آزادى نصیب او گردد.
سید رضی: سخن آن حضرت که مى گوید از نخلها «ودیّه» را نفروشند، «ودیّه» نهال نخل است و جمع آن «ودىّ» است و آنجا که مى فرماید «حتى تشکل ارضها غراسا» از فصیحترین سخنان است. مراد این است، که نخلها چنان بسیار شود که کسى که آن را پیش از این به گونه دیگر دیده است، اکنون شناختش براى او دشوار باشد و پندارد که زمین دیگر است.
نامه ۲۵ نهج البلاغه با ترجمه ( توصیه های اخلاقی به ماموران زکات )
و من وصیه له (علیه السلام) کان یکتبها لِمَن یستعمله على الصدقات:
[قال الشریف: و إنما ذکرنا هُنا جُملا لیعلم بها أنه (علیه السلام) کان یقیم عمادَ الحق، و یشرع أمثله العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها.]
انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ؛ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّهِ لَهُمْ. ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لِآخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ؟ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا، فَلَا تُرَاجِعْهُ، وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ، فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ.
سفارشى از آن حضرت (ع) آن را براى کسى مى نوشت که به گرفتن زکاتش مى فرستاد. جمله هایى از آن را در اینجا مى آوریم تا همگان بدانند که على (ع) ستون حق را برپاى مى داشت و نشانه هاى عدالت را در کارهاى خرد و کلان و کلى و جزئى آشکار مى نمود:
در حرکت آى، با پرهیزگارى و ترس از خداوندى که یگانه است و او را شریکى نیست. زنهار، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بیش از آنچه حق خداوند است، از او مستانى.
چون به قبیله اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هایشان داخل مشو. آن گاه با آرامش و وقار به سوى ایشان رو تا به میانشان برسى. سلامشان کن و تحیّت گوى و در سلام و تحیّت امساک منماى.
سپس، بگوى که اى بندگان خدا، ولىّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را که خدا در اموالتان دارد بستانم. آیا خدا را در اموالتان سهمى هست، که آن را به ولىّ خدا بپردازید؟ اگر کسى گفت: نه، به سراغش مرو و اگر کسى گفت: آرى، بى آنکه او را بترسانى یا تهدیدش کنى، یا بر او سخت گیرى، یا به دشواریش افکنى، به همراهش برو.
نامه ۲۵ نهج البلاغه با ترجمه ( دستوراتی درمورد نحوه گرفتن زکات )
فَخُذْ مَا أَعْطَاکَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّهٍ، فَإِنْ کَانَ لَهُ مَاشِیَهٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ، فَإِذَا أَتَیْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَیْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ وَ لَا عَنِیفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِیمَهً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِیهَا، وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ، ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِیَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ، فَلَا تَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّى یَبْقَى مَا فِیهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ، فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ؛ فَإِنِ اسْتَقَالَکَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِی صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِی مَالِهِ؛ وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَهً وَ لَا مَکْسُورَهً وَ لَا مَهْلُوسَهً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ.
و آنچه از زر و سیم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به میان رمه مرو، زیرا بیشتر آنها از آن اوست و چون به رمه چارپایان رسیدى، مانند کسى مباش که خود را بر صاحب آنها مسلط مى شمارد یا مى خواهد بر او سخت گیرد. چارپایى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان.
پس مال را هر چه هست به دو بخش کن و صاحب مال را به گزینش یکى از آن دو بخش مخیّر گردان و در آنچه براى خود برمى گزیند، متعرضش مشو. سپس، باقى را باز به دو بخش کن و باز او را در گرفتن یکى از آن دو بخش مخیر نماى و در آنچه براى خود برمى گزیند سرزنش منماى. و پیوسته چنین کن تا آن قسمت، که حق خداوند در آن است، بر جاى ماند. پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت که مغبون شده و خواست آن گونه قسمت کردن را بر هم زند، از او بپذیر و بار دیگر دو قسمت را یکى کن و باز قسمت از سر گیر. تا سهم خدا را از مال او معین کنى و بستانى. و ستور پیر و سالخورده و پاى و پشت شکسته و بیمار و لاغر و معیوب را مگیر.
نامه ۲۵ نهج البلاغه با ترجمه ( رعایت حقوق حیوانات )
وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَیْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِینَ، حَتَّى یُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِیِّهِمْ فَیَقْسِمَهُ بَیْنَهُمْ؛ وَ لَا تُوَکِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِیقاً وَ أَمِیناً حَفِیظاً غَیْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَیْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ نُصَیِّرْهُ حَیْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ؛ فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِینُکَ فَأَوْعِزْ إِلَیْهِ أَلَّا یَحُولَ بَیْنَ نَاقَهٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِهَا وَ لَا یَمْصُرَ لَبَنَهَا فَیَضُرَّ [فَیُضِرَّ] ذَلِکَ بِوَلَدِهَا وَ لَا یَجْهَدَنَّهَا رُکُوباً وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِی ذَلِکَ وَ بَیْنَهَا، وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ وَ لْیَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ وَ لْیُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَ لَا یَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ وَ لْیُرَوِّحْهَا فِی السَّاعَاتِ وَ لْیُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَ الْأَعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِیَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِیَاتٍ غَیْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ لِنَقْسِمَهَا عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ (صلی الله علیه وآله)، فَإِنَّ ذَلِکَ أَعْظَمُ لِأَجْرِکَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
و چون مال مسلمانان را مى فرستى، آن را به کسى بسپار که به دیندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولىّ امر مسلمانان برساند و او میان مسلمانان قسمت نماید. و به نگهدارى آنها مگمار، مگر مردى نیکخواه و مهربان و امین را که نیکو نگهبانى کند. کسى که با ستوران درشتى نکند و آنها را تند نراند و خسته شان نگرداند.
پس، هر چه گرد آورده اى، زود به نزد ما فرست تا ما نیز در جایى که خداوند مقرر فرموده، صرف نماییم. چون امین تو ستوران زکات را گرفت، از او بخواه که در راه میان مادر و کره شیرخواره اش جدایى نیفکند و آن قدر آن را ندوشد که کره اش را زیان رسد و با سوار شدن بر آنها خسته نکند و میان آن شتر که بر آن سوار مى شود یا آن را مى دوشد و دیگر شترها عدالت ورزد. و چنان کند که شتر خسته بیاساید و با شترى که پایش مجروح شده و رفتن نتواند بمدارا رفتار کند و آنها را بر سر آبگیرها برد و آب دهد و از راههایى براند که به علفزارها نزدیک باشد، نه از راههاى خشک و عارى از گیاه، و ساعتها مهلت آسایش دهد تا آب خورند یا علف بچرند.
تا به اذن خدا آنها را به ما برساند، فربه و پرتوان نه خسته و لاغر، و ما آنها را، چنانکه در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمده، تقسیم کنیم. اگر چنین کنى، اجر تو بزرگ باشد و تو را به رستگارى، ان شاء الله، نزدیکتر سازد.
نامه ۲۶ نهج البلاغه با ترجمه (اخلاق کارگزاران نظام اسلامی)
و من عهد له (علیه السلام) إلى بعض عُمّاله و قد بَعثه على الصدقه:
[آمُرُهُ] أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ، حَیْثُ لَا [شَاهِدَ] شَهِیدَ غَیْرُهُ وَ لَا وَکِیلَ دُونَهُ. وَ [آمُرُهُ] أَمَرَهُ أَلَّا یَعْمَلَ بِشَیْءٍ مِنْ طَاعَهِ اللَّهِ فِیمَا ظَهَرَ فَیُخَالِفَ إِلَى غَیْرِهِ فِیمَا أَسَرَّ، وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِیَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَهَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَهَ. وَ [آمُرُهُ] أَمَرَهُ أَلَّا یَجْبَهَهُمْ وَ لَا یَعْضَهَهُمْ وَ لَا یَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلًا بِالْإِمَارَهِ عَلَیْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ.
نامه اى از آن حضرت (ع) به یکى از کارگزاران خود هنگامى که او را براى گردآورى زکات فرستاد:
او را به ترس از خدا فرمان مى دهم، چه در امور نهانى و چه اعمال پوشیده از نظرها. جایى که جز خداى ناظر اعمال او نیست و جز خداى کارسازى نبود.
فرمانش مى دهم که به آشکارا اطاعت خداوند نکند و در نهان کارى به خلاف آن. زیرا کسى که نهان و آشکارش و گفتار و کردارش یکى باشد، امانت خدا را ادا کرده و در عبادتش اخلاص ورزیده.
او را فرمان مى دهم که مردم را نرنجاند و دروغگویشان نخواند و تهمت ننهد. و به این دستاویز که بر آنان امارت دارد، روى از ایشان برمتابد. زیرا آنها برادران دینى او و در گرفتن حقوق خداوند یاران او هستند.
نامه ۲۶ نهج البلاغه با ترجمه ( امانتداری کارگزاران )
وَ إِنَّ لَکَ فِی هَذِهِ الصَّدَقَهِ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ حَقّاً مَعْلُوماً، شُرَکَاءَ أَهْلَ مَسْکَنَهٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِی فَاقَهٍ، وَ إِنَّا مُوَفُّوکَ حَقَّکَ؛ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّکَ مِنْ أَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً یَوْمَ الْقِیَامَهِ، وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاکِینُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِیلِ؛ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَهِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَهِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى؛ وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَهِ خِیَانَهُ الْأُمَّهِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّهِ؛ وَ السَّلَامُ.
تو را در این صدقه نصیبى است ثابت و حقى است معلوم و نیز مسکینان و ناتوانان و بینوایان با تو شریک اند. من حق تو را بتمامى مى پردازم، تو نیز، حق آنان را بتمامى بپرداز. که اگر چنین نکنى در روز جزا مدعیان تو از همه بیش است و بدا به حال کسى که مدعیانش، در پیشگاه عدل الهى، فقیران و مسکینان و سائلان و رانده شدگان و وامداران و در راه ماندگان باشند.
هر که امانت را بى ارج شمارد و در مزرع خیانت چرد و خود و دین خود را از لوث آن پاکیزه نسازد، خود را در دنیا گرفتار خوارى و رسوایى ساخته و در آخرت خوارتر و رسواتر است. بزرگترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و بزرگترین دغلکارى، دغلکارى با پیشوایان. والسلام.
نامه ۲۷ نهج البلاغه با ترجمه (حسن خلق و عدالت گزاران )
و من عهد له (علیه السلام) إلى محمد بن أبی بکر (رضی الله عنه) حین قلَّدَه مصرَ:
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ، حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَهِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَ الْکَبِیرَهِ وَ الظَّاهِرَهِ وَ الْمَسْتُورَهِ، فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ.
عهدنامه اى از آن حضرت به محمد بن ابى بکر هنگامى که او را حکومت مصر داد:
با ایشان فروتن باش و نرمخوى و گشاده رو. همه را یکسان بنگر. اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند. خداوند تعالى، شما بندگانش را از اعمالتان مى پرسد، چه خرد باشد و چه کلان، چه آشکار و چه پنهان. پس اگر عذاب کند از ستمکارى شماست، و اگر ببخشاید از بزرگوارى اوست.
نامه ۲۷ نهج البلاغه با ترجمه ( سیره متقین در دنیا )
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَهِ، فَشَارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ، وَ لَمْ [یُشَارِکْهُمْ أَهْلُ] یُشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ؛ سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَهُ الْمُتَکَبِّرُونَ؛ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ، أَصَابُوا لَذَّهَ زُهْدِ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ تَیَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِیرَانُ اللَّهِ غَداً فِی آخِرَتِهِمْ، لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَهٌ وَ لَا [یَنْقُفُ] یَنْقُصُ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنْ لَذَّهٍ.
و بدانید، اى بندگان خدا، که پرهیزگاران، هم در این دنیاى زودگذر سود برند و هم در جهان آینده آخرت. آنها با مردم دنیا در کارهاى دنیوى شریک شدند و مردم دنیا با ایشان در کارهاى اخروى شریک نشدند. در دنیا زیستند، نیکوترین زیستنها و از نعمت دنیا خوردند، بهترین خوردنیها و از دنیا بهره مند شدند آنسان، که اهل ناز و نعمت بهره مند شدند و از آن کامیاب گردیدند، چونان که جباران خودکامه کام گرفتند.
سپس، رخت به جهان دیگر کشیدند با ره توشه اى که آنان را به مقصد رسانید و با سودایى که سود فراوانشان داد. لذت زهد را در دنیا چشیدند و یقین کردند که در آخرت در جوار خداوندند. اگر دست به دعا بردارند، دستشان را واپس نگرداند و بهره شان از خوشى و آسایش نقصان نگیرد.
نامه ۲۷ نهج البلاغه با ترجمه ( ترس از عذاب و امید به رحمت )
فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ یَأْتِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ، بِخَیْرٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداً؛ فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّهِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا؟ وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ، إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ وَ الدُّنْیَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُمْ. فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِیدٌ، دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَهٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَهٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَهٌ. وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَیْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ.
اى بندگان خدا، از مرگ و نزدیکى آن بترسید و ساز و برگ آن مهیا دارید، زیرا مرگ کارى بزرگ و حادثه اى خطیر را با خود آورد. مرگ یا هر چه مى آورد خیر است که با آن شرّى همراه نیست یا شرّى است که در آن از خیر نشانى نیست. چه کسى به بهشت نزدیکتر از کسى است که براى بهشت کار مى کند و چه کسى به دوزخ نزدیکتر از کسى است که براى دوزخ کار مى کند؟ مرگ در پى شماست. اگر بایستید، مى گیردتان و اگر بگریزید، باز هم به شما مى رسد. از سایه هایتان به شما نزدیکتر است، مرگ بر پیشانیهایتان بسته است و دنیا از پشت سرتان چون بساطى پیچیده مى شود.
از آتشى که ژرفاى آن بسیار است و گرمایش سخت است و شکنجه اش تازه است، بترسید. خانه اى که در آن نشانى از شفقت و بخشش نیست، به نداى کسى گوش فرا ندهند و گرهى از اندوه کسى نمى گشایند.
اگر توانستید که میان شدّت خوفتان از خدا و حسن ظن به او جمع کنید، چنین کنید. زیرا بنده خدا باید حسن ظنش به خدا به قدر خوفش از او باشد. از میان بندگان خدا، کسانى حسن ظنشان به خدا بیشتر است که خوفشان بیشتر باشد.
نامه ۲۷ نهج البلاغه با ترجمه ( توصیه هایی به والی مصر )
وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ أَنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِی فِی نَفْسِی أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ، وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِینِکَ، وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ لَکَ إِلَّا سَاعَهٌ مِنَ الدَّهْرِ. وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِی اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَیْرِهِ وَ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِی غَیْرِهِ. صَلِّ الصَّلَاهَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ.
و بدان، اى محمد بن ابى بکر، تو را بزرگترین سپاهیانم، یعنى مردم مصر، والى گردانیدم، پس موظّف هستى که با نفس خود مخالفت کنى و از دین خویش حمایت نمایى. حتى اگر یک ساعت از زندگیت در این جهان باقى نمانده باشد.
براى خشنودى یکى از آفریدگان خدا را به خشم میاور. زیرا خشنودى خدا جانشین هر چیز شود و چیزى جانشین خشنودى خدا نشود.
نماز را در وقتى که برایش معین شده به جاى آر و به سبب فراغت از کار نماز را پیش مینداز و به سبب اشتغال به کارهاى دیگر نماز را به تأخیر میفکن و باید که همه کارهاى تو تابع نماز تو باشد.
نامه ۲۷ نهج البلاغه با ترجمه ( خطر منافقین )
وَ مِنْهُ: فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِیُّ النَّبِیِّ وَ عَدُوُّ النَّبِیِّ، وَ لَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً، أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ، وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون.
هم از این عهدنامه:
برابر نیستند، پیشوایى که مردم را به هدایت خواند و پیشوایى، که به گمراهى دعوت کند. رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود که من بر امت خود از مؤمن و مشرک باک ندارم، زیرا مؤمن را خدا به سبب ایمانش باز مى دارد و مشرک را به سبب شرکش سرکوب مى سازد، ولى بر شما از آنکه به دل منافق است و به گفتار عالم، مى ترسم که چیزهایى مى گوید که مى پسندید و کارهایى مى کند که نمى پسندید.
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( پاسخ به ادعاهای دروغین معاویه )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه جواباً. [قال الشریف: و هو من محاسن الکتب]:
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِینِهِ وَ تَأْیِیدَهُ إِیَّاهُ لِمَنْ أَیَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنَا فِی نَبِیِّنَا، فَکُنْتَ فِی ذَلِکَ کَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِی الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ، فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ؛ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ؟! هَیْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ یَحْکُمُ فِیهَا مَنْ عَلَیْهِ الْحُکْمُ لَهَا. أَ لَا تَرْبَعُ أَیُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِکَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ وَ تَتَأَخَّرُ حَیْثُ أَخَّرَکَ الْقَدَرُ؟ فَمَا عَلَیْکَ غَلَبَهُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟ [فَإِنَّکَ] وَ إِنَّکَ لَذَهَّابٌ فِی التِّیهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ.
نامه اى از آن حضرت (ع) در پاسخ معاویه و این از بهترین نامه هاى امام (ع) است:
اما بعد، نامه ات به من رسید. در آن نوشته بودى که خداوند، محمد (صلى الله علیه و آله) را براى دین خود اختیار کرد و او را به کسانى که خود نیرویشان داده بود، یارى نمود.
روزگار شگفت چیزى را از ما نهان داشته بود و تو اکنون آشکارش ساختى. مى خواهى ما را از نعمتى که خداوند به ما ارزانى داشته و پیامبر خود را به میان ما فرستاده است، خبر دهى تو، در این حال، همانند کسى هستى که خرما به هجر مى برد یا کسى را که به او تیر انداختن آموخته است به مبارزت طلبد.
پنداشته اى که برترین مردم در اسلام فلان و فلان هستند. سخنى گفتى که اگر سراسر درست باشد، تو را از آن بهره اى نیست و اگر درست نباشد تو را از آن زیانى نرسد. تو را چه کار چه کسى از چه کسى برتر است یا برتر نیست یا چه کسى زبردست است و چه کسى زیردست؟
آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد که میان مهاجران نخستین فرق نهند و درجات و طبقات ایشان را تعیین کنند، یا ترتیب دهند. هیهات، آن تیر که نه از جنس تیرهاى دیگر بود، آواز داد و خود را شناساند و کسى در این قضیه زبان به داورى گشود که خود محکوم بود.
اى آدمى، چرا به جاى خود نمى نشینى و نمى خواهى که کاستیهاى خود را بشناسى. چرا در آن رتبه واپسین که براى تو مقدّر شده قرار نمى گیرى، چه زیان تو را که چه کسى مغلوب شد و چه سود تو را که چه کسى پیروز گردید. تو در بیابان ضلالت گمشگشته اى و از راه راست منحرف شده اى.
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( امتیازات و فضایل بنی هاشم )
أَ لَا تَرَى -غَیْرَ مُخْبِرٍ لَکَ وَ لَکِنْ بِنِعْمَهِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِکُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِیدُنَا قِیلَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِسَبْعِینَ تَکْبِیرَهً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَیْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَیْدِیهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِکُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِیلَ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّهِ وَ ذُو الْجَنَاحَیْنِ؛ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَهِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّهً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِینَ؛ فَدَعْ عَنْکَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِیَّهُ؛ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا.
آیا نمى بینى -البته نمى خواهم تو را خبر دهم بلکه از نعمتى که خداوند به ما ارزانى داشته سخن مى گویم- که گروهى از مهاجران در راه خدا به شهادت رسیدند. آرى، هر یک را فضیلتى بود، تا شهادت نصیب شهید خاندان ما شد او را سید الشهدا خواندند و رسول الله (ص) بر کشته او نماز گزارد و به هفتاد تکبیرش اختصاص داد.
یا نمى بینى کسانى دستهاشان در راه خدا از تن جدا افتاد، البته هر یک را فضیلتى بود، تا دست یکى از ما را جدا کردند، او را «طیار» و «ذو الجناحین» خواندند و گفتند که در بهشت با دو بال پرواز مى کند.
اگر خداوند خودستایى را منع نفرموده بود، گوینده براى تو از فضایلى سخن مى گفت که دلهاى مؤمنان به آنها خو گرفته است و گوشهاى شنوندگان آنها را ناخوش ندارد. این شکار را واگذار که صید آن کار تو نیست. ما پروردگان خداییم و دیگر مردم پروردگان ما هستند.
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( برتری بنی هاشم بر بنی امیه )
لَمْ یَمْنَعْنَا قَدِیمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِیُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِکَ أَنْ خَلَطْنَاکُمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَکَحْنَا وَ أَنْکَحْنَا فِعْلَ الْأَکْفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاکَ، وَ أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ [کَذَلِکَ]، وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ، وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ، وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النَّارِ، وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمَّالَهُ الْحَطَبِ، فِی کَثِیرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَیْکُمْ؛ فَإِسْلَامُنَا [مَا] قَدْ سُمِعَ وَ جَاهِلِیَّتُنَا لَا تُدْفَعُ وَ کِتَابُ اللَّهِ یَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا، وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى “وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ”، وَ قَوْلُهُ تَعَالَى “إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ”؛ فَنَحْنُ مَرَّهً أَوْلَى بِالْقَرَابَهِ وَ تَارَهً أَوْلَى بِالطَّاعَهِ. وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الْأَنْصَارِ یَوْمَ السَّقِیفَهِ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَلَجُوا عَلَیْهِمْ، فَإِنْ یَکُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَکُمْ، وَ إِنْ یَکُنْ بِغَیْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ.
اگر با خاندان شما در آمیختیم و چون همتایان با شما رفتار کردیم، در عزّت و شرف دیرین ما نقصانى پدید نیامد. از شما زن گرفتیم و به شما زن دادیم، در حالى که، همتایان ما نبودید. به راستى شما را با ما چه نسبت؟ رسول الله (ص) از ماست و آن دروغگو که تکذیبش نمود از شماست. «اسد الله» از ماست و «اسد الأحلاف» از شماست. سرور جوانان بهشت از ماست و «صبیبه النار» از شماست. بهترین زنان جهان از ماست و حمّاله الحطب از شماست. و بسا چیزهایى دیگر که از فضایل ما هستند و یادکردنشان به زیان شماست.
فضیلت ما را در اسلام، همگان شنیده اند و ارج و مقام ما هم در عصر جاهلى بر کس پوشیده نیست. آنچه از ما پراکنده بوده در کتاب خدا گرد آمده است. آنجا که گوید «به حکم کتاب خدا خویشاوندان به یکدیگر سزاوارترند.» و نیز سخن حق تعالى که «نزدیکترین کسان به ابراهیم همانا پیروان او و این پیامبر و مؤمنان هستند و خدا یاور مؤمنان است.» ما یک بار به سبب خویشاوندى با پیامبر به خلافت سزاواریم و یک بار به سبب طاعت و متابعت.
چون در روز سقیفه مهاجران بر انصار حجت آوردند که ما از نزدیکان رسول الله (ص) هستیم، بر همه پیروز گردیدند. اگر خویشاوندى با رسول الله (ص) سبب پیروزى در حجت است، پس این حق از آن ماست نه شما و اگر عنوان خویشاوندى سبب پیروزى نشود، پس انصار بر دعوى خویش باقى هستند.
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( مظلومیت امیرالمومنین علی (ع))
وَ زَعَمْتَ أَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ، فَإِنْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ فَلَیْسَتِ الْجِنَایَهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ: “وَ تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا”. وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ، وَ هَذِهِ حُجَّتِی إِلَى غَیْرِکَ قَصْدُهَا، وَ لَکِنِّی أَطْلَقْتُ لَکَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِکْرِهَا.
پنداشته اى که من بر همه خلفا رشک برده ام و به خلاف همه برخاسته ام، اگر چنین باشد که تو گویى، تو را نرسد که بازخواست کنى. جنایتى بر تو نیامده است که از تو عذر خواهند «”و تلک شکاه ظاهر عنک عارها” این گناهى است که ننگ آن از تو دور است.»
و گفتى که مرا چون شتر، مهار در بینى کشیدند تا بیعت کنم. به خدا سوگند، خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى. خواستى مرا رسوا سازى، خود را رسوا ساختى. مسلمان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید. قصد من از بیان این سخنان اقامه حجت و دلیل براى چون تویى نیست، این شمه اى است که به خاطر آمد و آن را اظهار داشتم.
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( موضع امام در مورد عثمان )
ثُمَّ ذَکَرْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِی وَ أَمْرِ عُثْمَانَ، فَلَکَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحِمِکَ مِنْهُ؛ فَأَیُّنَا کَانَ أَعْدَى لَهُ وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ؟ أَمَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَکَفَّهُ، [أَمَّنِ] أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَیْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَیْهِ؟ کَلَّا وَ اللَّهِ لَ “قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا”. وَ مَا کُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّی کُنْتُ أَنْقِمُ عَلَیْهِ أَحْدَاثاً؛ فَإِنْ کَانَ الذَّنْبُ إِلَیْهِ إِرْشَادِی وَ هِدَایَتِی لَهُ، فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ: “وَ قَدْ یَسْتَفِیدُ الظِّنَّهَ الْمُتَنَصِّحُ”. وَ مَا أَرَدْتُ “إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ”.
سپس، از ماجراى من و عثمان سخن گفتى. باید پاسخ این پرسش را به تو داد که خویشاوند او هستى. حال بگو، کدام یک از ما در حق عثمان بیشتر دشمنى کرد و به کشتن او مردم را راه نمود آیا آنکه خواست به یاریش برخیزد ولى عثمان خود نخواست و گفتش در خانه ات بنشین و از یارى من دست بدار یا آنکه عثمان از او یارى خواست ولى او درنگ کرد و اسباب هلاکت او مهیا داشت تا قضاى الهى بر سر او آمد؟ به خدا سوگند، «خدا مى داند چه کسانى از شما مردم را از جنگ بازمى دارند و نیز مى شناسد کسانى را که به برادران خود مى گویند: به نزد ما بیایید و جز اندکى به جنگ نمى آیند.»
من نمى خواهم اکنون به سبب خرده گرفتنم از اعمال بدعت آمیز او پوزش بطلبم. گناه من این است که او را راه نموده ام و ارشاد کرده ام. بسا کسى را ملامت کنند که او را گناهى نیست. «”و قد یستفید الظنه المتنصّح” گاه اتفاق افتد که نصیحت گر خود در معرض بدگمانى افتد.» «تا آنجا که بتوانم قصدى جز به صلاح آوردنتان ندارم. توفیق من تنها با خداست، به او توکل کرده ام و به درگاه او روى مى آورم.»
نامه ۲۸ نهج البلاغه با ترجمه ( پاسخ به تهدید نظامی معاویه )
وَ ذَکَرْتَ أَنَّهُ لَیْسَ لِی وَ لِأَصْحَابِی عِنْدَکَ إِلَّا السَّیْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ؛ مَتَى أَلْفَیْتَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاکِلِینَ وَ بِالسَّیْفِ مُخَوَّفِینَ؟ “فَلَبِّثْ قَلِیلًا یَلْحَقِ الْهَیْجَا حَمَلْ”؛ فَسَیَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ وَ یَقْرُبُ مِنْکَ مَا تَسْتَبْعِدُ؛ وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِی جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، شَدِیدٍ زِحَامُهُمْ سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ مُتَسَرْبِلِینَ سَرَابِیلَ الْمَوْتِ، أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَیْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ؛ وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّیَّهٌ بَدْرِیَّهٌ وَ سُیُوفٌ هَاشِمِیَّهٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِی أَخِیکَ وَ خَالِکَ وَ جَدِّکَ وَ أَهْلِکَ، “وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ”.
و گفتى که مرا و یارانم را جز شمشیر پاسخى نیست. به راستى تو خنداندى پس از آنکه گریانیدى. کى دیده اى که فرزندان عبد المطلب از برابر دشمن واپس نشینند یا از شمشیرش بترسند. «”لبّث قلیلا یلحق الهیجا حمل” اندکى درنگ کن تا حمل به جنگ پیوندد». بزودى آنکه او را مى جویى تو را بجوید، و آنچه از تو دور است به تو نزدیک شود. من با سپاهى گران از مهاجران و انصار و تابعین آنان که نیکو پرورش یافته اند، بر سر تو مى تازم. لشکرى انبوه که غبارشان فضا را پر کند، همه جامه مرگ بر تن که محبوبترین دیدارهایشان دیدار با پروردگارشان است. همراه ایشان اند فرزندان اهل بدر و شمشیرهاى بنى هاشم و تو از شیوه جنگیدن آنان آگاه هستى آن گاه که با برادرت و دایى ات و جدت و خویشاوندانت مى جنگیدند. «و آن از ستمکاران دور نخواهد بود.»
نامه ۲۹ نهج البلاغه با ترجمه ( هشدار به مخالفان حکومت حق )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى أهل البصره:
وَ قَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ وَ شِقَاقِکُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ؛ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ؛ فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِیَهُ وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَهِ إِلَى مُنَابَذَتِی وَ خِلَافِی فَهَا أَنَا ذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِیَادِی وَ رَحَلْتُ رِکَابِی، وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِی إِلَى الْمَسِیرِ إِلَیْکُمْ لَأُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَهً لَا یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلَّا کَلَعْقَهِ لَاعِقٍ، مَعَ أَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَهِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِی النَّصِیحَهِ حَقَّهُ، غَیْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِیٍّ وَ لَا نَاکِثاً إِلَى وَفِیٍّ.
از نامه آن حضرت (ع) به مردم بصره:
شما خود مى دانید که چسان رشته فرمانبردارى را گسستید و قدم در راه جدایى و دشمنى نهادید. من گناهکارتان را عفو کردم و از گریختگانتان شمشیر برداشتم و آنان را که به ما روى آوردند، پذیرفتم. حال اگر اعمال مرگ آور و آراء سفیهانه دور از صوابتان، شما را وادارد که پیمان بشکنید و به خلاف من برخیزید، بدانید، که من مهیاى پیکارم و اسبان خود را پیش آورده ام و بر اشتران خویش پالان نهاده ام. اگر ناچارم سازید که بر شما بتازم، آن چنان جنگى آغاز مى کنم که نبرد جمل در برابر آن حقیر نماید. با این همه، ارج فرمانبرداریتان را مى شناسم و حق نیکخواهانتان را ادا مى کنم و بیگناه را به جاى گناهکار نمى گیرم و وفاکننده به عهد و بیعت را به جاى پیمان شکنان مؤاخذه نمى کنم.
نامه ۳۰ نهج البلاغه با ترجمه (نصایح امیرالمومنین به معاویه )
و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه:
فَاتَّقِ اللَّهَ فِیمَا لَدَیْکَ، وَ انْظُرْ فِی حَقِّهِ عَلَیْکَ وَ ارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَهِ مَا لَا تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ، فَإِنَّ لِلطَّاعَهِ أَعْلَاماً وَاضِحَهً وَ سُبُلًا نَیِّرَهً وَ مَحَجَّهً نَهْجَهً وَ غَایَهً مُطَّلَبَهً، یَرِدُهَا الْأَکْیَاسُ وَ یُخَالِفُهَا الْأَنْکَاسُ، مَنْ نَکَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ وَ خَبَطَ فِی التِّیهِ وَ غَیَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ. فَنَفْسَکَ نَفْسَکَ، فَقَدْ بَیَّنَ اللَّهُ لَکَ سَبِیلَکَ وَ حَیْثُ تَنَاهَتْ بِکَ أُمُورُکَ، فَقَدْ أَجْرَیْتَ إِلَى غَایَهِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّهِ کُفْرٍ، فَإِنَّ نَفْسَکَ قَدْ أَوْلَجَتْکَ شَرّاً وَ أَقْحَمَتْکَ غَیّاً وَ أَوْرَدَتْکَ الْمَهَالِکَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَیْکَ الْمَسَالِک.
از نامه آن حضرت (ع) به معاویه:
پس از خداى بترس. در آنچه به تو ارزانى داشته و در حقى که بر گردن تو نهاده نظر کن و به شناخت چیزهایى که به ناشناختنشان معذور نیستى باز گرد. زیرا فرمانبردارى را نشانه هایى آشکار است و راههایى روشن و جاده هایى راست و دور از کژى و نهایتى مطلوب همگان. راهى که زیرکان و خردمندان در آن گام نهند و سفلگان سرافکنده از آن دور مى شوند. هر که از آن راه پاى بیرون نهد، از راه حق بیرون شده و در بیابان گمراهى سرگردان گشته است. خدا نعمتش را بر او دگرگون کند و خشم خود را بر سر او فرستد.
پس خود را بپاى، خود را بپاى، خداوند براى تو راهت را آشکار ساخته. هر جا که هستى، همان جا بایست که کار را به حد نهایت رسانده اى. نهایتى که خسران است و کفر. نفس تو، تو را به بدى گرفتار ساخته و به گمراهى در انداخته و به مهلکه کشیده و راهها را بر تو دشوار گردانیده است.
جهت مشاهده ادامه نامه های نهج البلاغه کلیک نمایید…
6,813 views